حراست
شبكه هاي ماهواره اي؛ از افول «فرهنگ» تا ظهور «سلطه»
عصر حاضر را بايد «عصر رسانه هاي نوين» ناميد. عصري كه با «ماهواره» ها آغاز شدد و به «شبكه هاي اجتماعي» و «رسانه هاي تعاملي» رسيد. رسانه هايي كه به مخاطب اين اختيار را دادند كه نه تنها « گيرنده پيام » بلكه خود «توليد كننده پيام» باشند.
عصر حاضر را بايد «عصر رسانه هاي نوين» ناميد. عصري كه با «ماهواره» ها آغاز شدد و به «شبكه هاي اجتماعي» و «رسانه هاي تعاملي» رسيد. رسانه هايي كه به مخاطب اين اختيار را دادند كه نه تنها « گيرنده پيام » بلكه خود «توليد كننده پيام» باشند.
شبكه هاي ماهواره اي در ارتباطي دوسويه با مخاطب، فارغ از ارتباط سنتي شبكه هاي تلويزيوني تك گفتماني، تلاش كردند تا با پخش برنامه هاي جذاب و مطلوب، مخاطبين بسياري را به سوي خود جلب كنند و اكنون اگرچه «شبكه هاي اجتماعي» سكاندار «عصر رسانه هاي نوين» محسوب مي شوند اما همچنان «شبكه هاي ماهواره اي» از جايگاه حائز اهميتي برخوردارند و مديريت برآن از چالش هاي اساسي فراروي بسياري از دولت ها محسوب مي شود. شبكه عظيم برنامه هاي ماهواره اي با سرعتي شگرف و بي اعتنا به مرزهاي سنتي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و حقوقي، مجموعه اي نوين از چالشها و فرصتها را فراروي جوامع قرار دادند اما آنچه اهميتي ويژه يافت ، انفعال و سردرگمي بسياري از جوامع در رد يا قبول اين امواج بي امان رسانه اي بود. در اين ميان آنچه قبل از همه مورد تهديد قرار گرفت اگرچه مقوله « فرهنگ » بود اما اين جريان عملا به مباني فرهنگي خلاصه نشد و به جهت پيوستگي موضوع «امنيت» به مولفه هاي متعددي همچون فرهنگ ، سياست ، اقتصاد و .... به سرعت در بسياري از جوامع به موضوعي امنيتي تبديل شد كه در آن تمدن صادر كننده امواج به تدريج و به شكلي نرم استيلاي سياسي و سلطه نوين خود را بر ديگر كشور ها تسري مي بخشيد . اگرچه در ظاهر و از منظر بسياري از كارشناسان همچنان از جمله متأثرترين حوزهها در تندباد توسعه ارتباطاتي امروز، تنها مقوله « فرهنگ» و «اخلاق» است كه حتي اگر اين رويكرد را بپذيريم بايد آن را حاصل جايگاه رفيع فرهنگ در ملاحظات «امنيت ملي» كشورها جستجو كنيم . از اينرو بسياري از انديشمندان و محققان علوم اجتماعي، فرهنگي و سياسي جوامع ، به ويژه كشورهاي در حال توسعه بر آن شدند تا ضمن مطالعه و بررسي عميق و موشكافانه تاثيرات امواج جهاني ماهواره بر شالوده فرهنگ، نقاط آسيب پذير و تهديدهاي موجود از اين رهگذر را بشناسند و تدبيرها و راهكارهاي سازندهاي را پيشنهاد كنند.
در ايران نيز سالهاست كه انديشمندان و كارشناسان مختلف هريك از منظر خود به اين مهم پرداخته اند . دولت نيز در اين حوزه دست به اقداماتي زده كه شايد يكي از مهمترين آنها را بايد در دوره مجلس پنجم و تصويب« قانون ممنوعيت بكارگيري تجهيزات دريافت ماهواره» جستجو كرد كه خود قانوني قابل نقد و عملا ناكارآمد محسوب مي شود و بررسي وضعيت فعلي جامعه نيز به خودي خود مي تواند بيانگر اين ناكارآمدي باشد . ما در اين نوشتار به دنبال رابطه بين « برنامه هاي ناهواره اي » در مقياس جهاني با مخاطب ايراني ، موضوع « فرهنگ » و « جريان سلطه » هستيم .
بيان مساله :
امـروزه وسـايـل ارتـبـاط جمعى در تمامى كشورها نقش مهمّى را در زمـيـنه هاى مختلف از جمله سياسى، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگى ايفا مى كنند. اهميّت رسانه هاى گروهى به جهت گسترش اطلاعات تا حدى است كه دانـشـمـنـدان در تقسيم بندى مراحل تاريخى تمدن بشر، دوره خاصي را به زمان ظهور آن اختصاص داده اند. آلوين تافلر تـمـدن بـشـرى را بـه سـه مـرحـله تـقـسـيـم مـى كـنـد كـه شامل مرحله كشاورزى ، مرحله صنعتى و مرحله فراصنعتى يا عصر ارتباطات و اطلاعات است . او معتقد است در عـصـر فراصنعتى ، قدرت در دست كسانى است كه شبكه هاى ارتباطى و اطلاعاتى را در اختيار خود دارند (تافلر، 1390: 11-24).
فـنـّاورى مـاهـواره اى يـكـى از بـزرگ ترين دستاوردهاى علمى و مهندسى انسان پس از انقلاب صـنـعـتـى است كه مـوجـب ظهور تـوانـمـنـدى گسترده اي در ارتـباطات جهاني شده است . كـاربـردهـاى گـسترده اين پديده و تأثير بسيار عميقش بر پيشرفت هاى امروز جامعه انسانى، انكارناپذير است با اين وجود موضوع ماهواره به جهت كاركردهاي متنوعش در قالب پخش جهاني برنامه هاي تلويزيوني ، در چند دهه اخير به موضوعى جـهـانـى و بـسـيـار مـهـم تـبـديـل شـده اسـت كـه شـنـاخـت كـاربـردهـا و مسائل مربوط به آن قابل چشم پوشى نيست. برخى پژوهشگران دانش ارتباطات با توجّه بـه كـاربردهاى متنوع و اغلب زيانبار و تهديد كننده برنامه هاى ارسالى از ماهواره، اين پديده را ابزارى كـارآمـد براى تهاجم به تماميت كشورهاى جهان دانسته اند. از اينرو امروزه موضوع ماهواره ، به مبحث مهم و چالش برانگيزي در ميان دولت ها تبديل شده كه جامعه اسلامي ما هم از آن خرج نيست . بررسي ها نشان مي دهد در اكثر موارد ، كشورهاي مختلف ماهواره را تنها از منظر يك ابزار تهديد آميز فرهنگي مورد بررسي قرار داده اند . در مواردي نيز موضوع كاركرد سياسي و حتي اخلاقي در ميان دولت ها برجسته شده است حال آنكه اگر به دقت بررسي كنيم برآيند مسير هركدام از تهديدهاي فوق در نهايت به سوي نقطه اي ديگر متمركز مي شود كه آن گسترش « سلطه غرب » بر جهان در ادامه فرآيند « جهاني شدن » است . اين وجه از كاركرد ماهواره متاسفانه در اكثر كشورها چندان مورد توجه قرار نگرفته از اينرو اقدامات متقابل ، اكثرا تك بعدي و غيركارآمد بوده است . نبايد فراموش كنيم محصولات فرهنگي امروز به سرعت از بسترهاي محلي خود رها و جهاني مي شوند و چه بسا فرهنگ جهاني هرچه باشد صرفا حامل هويت فرهنگي ، جغرافيايي يا ملي خاصي نخواهد بود (Tomlinson,1999:28) و تركيبي باشد از فرهنگي خودساخته ، حاصل رسانه و اينگونه است كه مي بينيم درطي اين فرآيند جهاني شدن ، انسان فارغ از قيد و بندهاي سنت و طبيعت ، داراي آزادي و استقلال عمل چشمگيري است كه بايد در فضاي اجتماعي بسيار پهناور ، دنيا و هويت خود را بسازد(Giddens,1994:7 )
ما در اين نوشتار به دنبال پاسخ به اين سوال اساسي هستيم كه شبكه هاي ماهواره اي چگونه به عنوان ابزار سلطه همه جانبه غرب بر ديگر كشورهاي جهان عمل مي كنند ؟ و به دنبال اثبات اين فرضيه هستيم كه شبكه هاي ماهواره اي در راستاي اهداف امپرياليسم رسانه اي غرب از طريق تغيير در ارزشها ، هنجارهاو آداب و رسوم و يكسان سازي هويت هاي ديني ، فرهنگي و قومي در ابعادي جهاني تلاش مي كنند تا نظام سلطه خود را در سطح جهان گسترش دهند .
چارچوب نظري
بهره گيري از « نظريه امپرياليسم رسانه اي» و كاربست مقوله « رسانه » در فرآيند تسلط سياسي، اصلي ترين مبناي نظري مقاله حاضر را شكل مي دهد. نگرش ما به تاثيرات شبكه هاي ماهواره اي ـ به طور خاص اثر گذاري آن بر مولفه هاي ديني، قومي و فرهنگي ـ سلبي و تهديد محور خواهد بود لذا، ضمن اداي احترام به نظر انديشمنداني كه با تأكيد بر جنبههاي مثبت ارتباطات و رسانه ها بر گسترش مباني فرهنگ ساز شبكه هاي ماهواره اي در جامعه تاكيد دارند ، تمركز ما بيشتر معطوف به آثار منفي و مخربي است كه وسايل ارتباطاتي چون ماهواره ميتوانند در ابعاد مختلف هويتي يك جامعه ايجاد كنند. بديهي است توجه به كاركردهاي منفي هرگز به معناي ناديده گرفتن رهآوردهاي مثبت و سازنده اينگونه ابزارها نيست .
بسياري از كارشناسان وصاحبنظران معتقدند امروزه اطلاعات، گرانبهاترين چيز براي همه است .تا آنجا كه برخي به صراحت مي گويند « اطلاعات قدرت است » (ناي ، 1389: 37) با اطلاعات و كنترل آن ميتوان به همه چيز دست يافت. با توجه به ارتباط جدا نشدني اطلاعات وتكنولوژي هاي رسانه برخي نظريهپردازان ارتباطات بيان مي كنند ؛ امروز جهان در دست كسي است كه رسانهها را در اختيار دارد. بهدليل قدرت و سلطه رسانهها و حجم بالاي انتقال فرهنگي رسانهها بهويژه رسانههاي مدرن، برخي از نويسندگان چون "گيدنز " ، همچنان « امپرياليسم فرهنگي » را در چارچوب تبيين رسانهاي آن ارائه ميكنند. ايشان ميگويد: «موقعيت برتر كشورهاي صنعتي و بيش از همه ايالات متحده آمريكا در توليد و گسترش رسانهها سبب شده است كه بسياري از محققان از امپرياليسم رسانهاي سخن بگويند.»(گيدنز ، 1377: 586) نكته مهم اينكه پيروان اين ديدگاه ، « پديده جهاني شدن » را نيز بهمثابه شكلي از «امريكايي شدن»كه براي دولت ايالات متحده و منافع شركتهاي خصوصي آن سودمند است دانسته وآنرا با «امپرياليسم فرهنگي» ملازم ميداند.(گريفيتس،1388: 99) و با توجه به قدرت رسانه اي غرب واستفاده غرب از رسانه براي يكپارچه سازي فرهنگي وبخصوص اثر پذيري مخاطبان جهاني از توليدات فرهنگي ورسانه اي معتقدند نوع جديدي از استعمار شكل گرفته كه در آن موضوع فرهنگ وابزار رسانه از شاخصه هاي اصلي محسوب مي شوند والبته هدف آن سلطه اقتصادي وسياسي است . به گفته آنتوني اسميت، يكي از محققان برجسته رسانههاي همگاني: تهديد استقلال كشورها از سوي ارتباطات الكترونيكي جديد در اواخر قرن بيستم ميتواند از استعمار در گذشته خطرناكتر باشد. رسانههاي جديد بيش از ديگر تكنولوژيهاي پيشين غرب از قدرت و نفوذ عميق به دورن فرهنگ دريافتكننده برخوردارند. نتيجه اين امر ميتواند ويرانگري پايانناپذير و تشديد تناقضهاي اجتماعي در جوامع در حال توسعه امروز باشد.(گيدنز ، 1377 : 587)
نظريه امپرياليسم رسانه اي بر اين نكته تاكيد دارد كه كشور هاي كوچك هويت خود را با توجه به القايي كه از طرف رسانه هاي كشور هاي بزرگ صورت مي پذيرد از دست مي دهند .اين وضعيت درست شبيه به اين است كه در يك جامعه فروشگاه هاي كوچك به خاطر تاسيس فروشگاه هاي زنجيره اي بزرگ آرام آرام رونق اقتصادي خود را از دست مي دهند وانحصار بازار به دست فروشگاه هاي بزرگ مي افتد .حال زماني كه شركت هاي بزرگ رسانه اي در صدد غلبه بررسانه هاي كوچك هستند رسانه هاي كوچك توسط آنها بلعيده مي شوند و حتي بعضي معتقدند كه امپرياليسم رسانه اي منجر به ايجاد سوگيري در ارائه اطلاعات ونادرستي ارائه اخبار مي شود(Crystal.2007:200)
نظريه امپرياليسم رسانه اي بيان مي دارد وقتي كشور هاي جهان اول به ويژه آمريكا فرآورده هاي فرهنگي خود را به بقيه جهان وبويژه جهان سوم صادر مي كنند فرهنگ وهنر بومي همه مردم وهمه عامه در معرض خطر وتهديد قرار مي گيرد وفرآورده هاي خارجي جايگزين آنها مي شود.اين ايده منجر به نوعي يكسان سازي در اشكال هنري در جهان مي شود.علاوه براين صنايع فرهنگي بطور روز افزوني در دست تعداد اندكي از غولهاي رسانه اي قرار مي گيردكه صرفا به دنبال كسب پول ودرآمد هستند (2001.Harman) در منطق امپرياليسم رسانه اي بيش از هر چيز به نگراني هايي در خصوص يكسان سازي جهان توسط فرهنگ غربي وبطور مشخص آمريكا توجه مي شود ودر حالتي شديدتر اين رويكرد معتقد است كه سلطه جهان در اشكال فرهنگي هدفي آشكار براي دولت ملت ها يا شركت هايي است كه فرهنگ صادر مي كنند ( الكساندر،1385)
پيروان اين نظريه بيش از هرچيز به اهميت ونقش رسانه ها در مديريت جهان مي انديشند واز آنجا كه قدرت مطلق رسانه اي در جهان امروز در دست غرب ( بطور مشخص كشور آمريكا ) نهفته است سعي در برجسته تر نشان دادن خطر جهاني شدن فرهنگ آمريكايي ونابودي خرده فرهنگها وحتي فرهنگ هاي كهن ديكر ممالك دارند اما اين ديدگاه براساس سه پيش فرض است كه شكل مي گيرد در واقع اين سه را بايد اركان ومفروضات اصلي نظريه امپرياليسم رسانه اي بدانيم :
1- در محتواي توليدات هاي رسانه اي ومحصولات فرهنگي غربي پيام هايي خاص وعمدتا با مفاهيم آمريكايي وجوددارد
2- اكثر مخاطبان مي توانند اين پيام نهفته يا آشكاردر اين برنامه ها را دريافت نمايند
3- اين پيام در ميان مخاطبان كشورهاي مختلف تقريبا بطور يكسان دريافت مي شود
اين موضوع يعني تاثير رسانه ها از موضوعات مناقشه برانگيز و مورد اختلاف ميان پژوهشگران است كه سير تحولات آن از اثرگذاري هاي قطعي تا اثرگذاري هاي مقطعي و محدود بر مخاطبان تغيير يافته ، با اينحال در دهه هاي اخير كارشناسان بر اثرگذاري هاي مشروط و در عين حال قوي سانه ها بر مخاطبان تاكيد دارند .از اينرو لازم است براي پيشبرد بحث از برخي نظريات در حوزه تاثير رسانه نيز كمك بگيريم .
يكي از نظريه هاي مهم در اين حوزه « نظريه كاشت » است كه توسط "جورج گربنر" در سال 1960 ارائه شد . او معتقد است مخاطبان در دريافت پيام هاي رسانه اي به خصوص تلويزيون مانند زمين مستعدي هستند كه مي توان هرچه را خواست در آن كاشت و پرورش داد . بنابراين ، معنا توسط رسانه ها توليد مي شود و مخاطبان با پذيرش چنين معناهايي به همديگر نزديكتر مي شوند (بهرامي كميل،25:1388) كانون تمركز « نظريه كاشت » بر بررسي تاثير تصوير تصوير سازي تلويزيون از واقعيت بر فهم مخاطبان از واقعيت قرار دارد (ويمر و دومينيك، 712:1384) « نظريه كاشت » يا « اشاعه » براي ارائه الگويي از تحليل تبيين شده است تا نشان دهنده تاثير بلند مدت رسانه هايي باشد كه اساسا در سطح برداشت اجتماعي عمل مي كنند (گونتر،310:1384) و« سبكه هاي ماهواره اي » يكي از مهمترين اين رسانه هاست .
نظريه مهم ديگر در اين حوزه كه ما را در باور و تاييذ « نظريه امپرياليسم رسانه اي » ياري مي كند « نظريه برجسته سازي » است . مطابق اين نظريه رسانه ها با اهميت دادن و برجسته كردن برخي اخبار و موضوعات آن ها را در دستور كار جامعه قرار مي دهند و با وزن بخشيدن به آنها نيروهاي جامعه را به آنم مشغول مي كنند (بهرامي كميل ،22:1388) بنابر اين نظريه ، محتواي رسانه ها درك عموم مردم را از ميزان اهميت موضوع تحت تاثير قرار مي دهند . به ديگر سخن به موجب اين نظريه اهميت موضوع از نظر مردم تابع ميزان اهميتي است كه رسانه ها به آن موضوع مي دهند (دهقان ،8:1378) « برجسته سازي » امروزه از مهمترين تاكتيك هاي جنگ نرم محسوب مي شود كه براي اولين بار توسط روزنامه نگاري به نام "والتر لپمن" به كار برده شد (محمدي سيف ،64:1392)
در انتها بايد به نظريه مهم « معنا در بازنمايي رسانه اي » اشاره كنيم . طبق نظر "استوارت هال" هويت فرهنگي در چهار چوب بازنمايي شكل مي گيرد (عاملي ،1385) باز نمايي بخشي اساسي از فرآيندي است كه به توليد معنا و مبادله آن ميان اعضاي يك فرهنگ مي پردازد و شامل استفاده از زبان ، نشانه ها و تصويرها مي شود كه بازنمايي را پديد مي آورد (Hall&Jhally.2007:15) به اين ترتيب جهان جهاني است كه در آن رسانه هاي جمعي نقش مهم و اساسي در چگونگي ادراك ما و جهانمان ايفا مي كنند . اين جهان جهان تصاوير است . تصاويري كه اغلب بطور خودآگاه هويت و جايگاه افراد را دستكاري و به نوعي بازنمايي مي كند. اكنون ديگر چيزي كه انسان از آن برداشت مي كند يك «تصوير» ساده نيست بلكه يك «تصور»است (Mollo,1974:109)
رسانه ، فرهنگ ، امپرياليسم
توسعه فنآوري اطلاعات و رسانههاي جمعي در قرن بيستم ، بيش از همه ، فرهنگ جوامع را تحت تأثير قرار داد. با عبور رسانه هاي جهاني از مرز ها و ورود به درون خانه ها ، عناصر سازنده فرهنگ ، اعم از ارزشها و هنجارها ، آداب و رسوم و حتي زبان ملتها ، در تأثير و تأثري فزاينده با يكديگر قرار گرفتند. اين امر به ورود مفهوميجديد در ادبيات سياسي ، فرهنگي و اقتصادي جهاني در دهه 1960 بخصوص پس از پايان جنگ سرد انجاميد كه به «جهاني شدن» موسوم گشت .تحول در عرصه « فرهنگ » در عصر « جهاني شدن » با چنان سرعتي به پيش رفت كه برخي تحليلگران با ابراز نگراني از فروكاهيدن فرهنگ به كالايي بي ارزش ، متذكر شدند فرهنگ غرب در حال تبديل شدن به تنها تأمين كننده سوخت موتور جهاني شدن شده است . آنها معتقد بودند به تدريج ، نقش فرهنگ هاي بومي در سطحي جهاني در حال نابودي است و پيش بيني مي شد ادامه اين روند با تاثير بر روابط بين الملل ، در نهايت استقلال رفتاري مجموعههاي ملي را تا حد زيادي كاهش داده و در مقابل ، مجموعههاي فراملي در سطحي جهاني رشد كنند . در اين حوزه ، لوازم ارتباط جمعي مانند « ماهوارهها » نقش انكار ناپذيري البته در كنار « اينترنت » و « شبكه هاي اجتماعي » ايفاء مي كنند و به وضوح مي توان ديد در مواردي غولهاي ارتباطي به شكلي عجيب بر تصميمگيريهاي بينالمللي و ملي اثر ميگذارند. بنابراين ، دور از انتظار نيست كه فرهنگهاي ضعيف و بدون پشتوانه در برابر اثرگذاري فرهنگهاي جهانگستر به مدد رسانه ها ، بي پناه و دستخوش دگرگوني شوند.در اين فرآيند « دگرگوني فرهنگي » ، اجزاي گوناگون يك فرهنگ با گذشت زمان ، دچار تغيير ، تعديل يا حتي فروپاشي ميشوند.
اين مهم از همان ابتدا مورد توجه رهبران سياسي ساير كشورها قرار گرفت بطوريكه به عنوان مثال براي نخستين مرتبه، "يورهوك كنن"، رييس جمهوري وقت فنلاند در گردهمآيي كارشناسان ارتباطي يونسكو در دانشگاه "تامپر" فنلاند در سال 1971 در سخنراني خود با انتقاد از وضعيت ارتباطي نامطلوب بين كشورهاي غربي و ديگر كشورها گفت:كارشناساني كه در اينجا اجتماع كردهاند، در بررسيهاي خود نشان دادهاند كشورهاي غربي و ديگر ممالك در حال توسعه در زمينه اطلاعات، تحت تأثير شديد صادرات ممالك صنعتي غربي بهويژه قدرتهاي بزرگ قرار دارند، به گونهاي كه ميتوان وضعيت حاكم در سطح بينالمللي را «امپرياليسم خبري» توصيف كرد (قوام، 1382: 7)
در فضاي آكادميك نيز ، انديشمنداني نظير "هربرت شيلر" و "آلن ولز" با طرح نظريه «امپرياليسم فرهنگي» عنوان كردند كه احاطه رسانه اي كشورهاي جهان سوم به وسيله قدرتهاي غربي، به تحميل فرهنگ مسلط و از ميان رفتن فرهنگ ملل زير سلطه ميانجامد.افزون بر اين، انديشمنداني نظير "آنتونيو نگري"، و "مايكلهارت"، در اثر معروف خود عنوان كردند گونه جديدي از حاكميت يا امپراتوري جديد كه تا حدود زيادي بر پايه ارزشهاي آمريكايي قرار دارد، تكوين يافته است . مهمترين ابزار اين امپراتوري براي استيلا نيز شبكههاي ارتباطي به ويژه «ماهواره» و «اينترنت» به عنوان عاليترين نمونه است. (كاكاوند، 1380(در اين راستا و طبق نظريه امپرياليسم رسانه اي،موقعيت برتر دولتهاي صنعتي و بيش از همه، ايالات متحده امريكا در توليد گسترش رسانهها موجب پيدايش يك امپراتوري فرهنگي و از بين رفتن استقلال فرهنگي دولتهاي ضعيف ميشود. "شيلر"، كاركرد «امپرياليسم رسانه اي» را «دستكاري در مغزها و قلبها» ميداند و "يورگنهابرماس" آن را «تحميل نيازهاي اجتماعي« ارزيابي ميكند.( شريعتي و رازاني ،1390)
امپرياليسم فرهنگي در كنار امپرياليسم رسانه اي ميكوشد با توسل به ابزارهاي رسانه اي، با تخريب و تقبيح ارزشها و آرمانهاي مورد احترام جوامع هدف هنگام ترويج و تبليغ جذابيتهاي فرهنگي خود و پنهان ساختن جنبههاي منفي، ناپسند و ناعادلانه آن، به نفوذ، اثرگذاري و تسلط هرچه بيشتر بر ساختارهاي سياسي و اقتصادي آن جوامع دست يابد. آنچه باعنوان اشاعه شيوه زندگي آمريكايي در برنامه سياست خارجي ايالات متحده تعقيب ميشود، در اين راستا قابلارزيابي است. (كاكاوند ،1380)
ماهواره، تهاجم فرهنگي و دولت ها
آگاهي از اين رويكرد ابزارهاي نوين ارتباطي يعني «شبكه هاي ماهواره اي» دولت ها را مجبور به عكس العمل هاي متفاوتي كرد . شبكه هاي ماهواره اي با توجه به جذابيت هاي فراوان برنامه ها ، سهولت در دسترسي و كاربردوهزينه پايين تهيه آن از همان ابتداي پيدايش يعني اواسط دهه 1980 به سرعت به همهگيرترين وسايل ارتباطاتي در جهان تبديل شد و ناگزير دولت ها را به جهت گيريهايي متفاوت سوق داد. در يك تقسيم بندي واقع بينانه مي توان گفت در نهايت هريك از دولت ها در مقاطع مختلف زماني يكي از رويكردهاي ذيل را اتخاذ نمودند و حتي در رويكرد خود تغيير ايجاد كردند :
1- دولتهايي كه نه تنها نصب آنتنهاي ماهواره اي را مجاز دانستند، بلكه تسهيلاتي نيز براي دريافت اين برنامهها براي مردم فراهم آوردند.
2- دولت هايي كه مانعي براي گسترش ديش هاي ماهواره ايجاد نكردند، اما ماليات و عوارضي براي آن در نظر گرفتند.
3- دولت هايي كه در نهايت استفاده از برنامههاي ماهواره اي را مجاز دانستند اما خود را ملزم به توليد محصولات رقابتي نمودند .
4- دولت هايي كه از همان ابتدا با ايجاد محدوديتهاي قانوني مانع ورود ماهواره به خانه هاي مردم شدند و فورا به راه حلهاي رقابتي براي جلب رضايت شهروندان خود انديشيدند.
5- كشورهايي كه با تمام امكانات سخت افزاري و نرم افزاري خود تنها تلاش نمودند تا در دريافت برنامه هاي ماهواره اي از سوي شهروندان محدوديت ايجاد كنند.
6- كشورهايي كه بي تفاوت به موضوع هيچ تصميم رسمي و قانوني مشخصي در مقابل اين پديده نگرفته و اقدام رقابتي نيز به عمل نياوردند.
اگرچه هريك از دولت ها موضع گيري متفاوتي را در سياست خود طراحي كردند اما در نهايت نتيجه براي همه آنها يكسان بود ؛ نفوذ بنيان هاي فرهنگي ، ارزش ها و باورهاي مورد نظر مالكان شبكه هاي ماهواره اي به درون مرزها .! بخصوص آنكه اولا امكان جلوگيري كامل ورود برنامه هاي ماهواره اي به خانه ها وجود نداشت و در ثاني امكان رقابت با غول هاي رسانه اي غربي يا همان آمريكايي در عمل براي هيچ كشوري ميسر نشد واينچنين بود كه ملتهاي بزرگ به ويژه ممالك داراي تمدنهايي كهن و ايدئولوژيهايي بزگ جهاني، خود را در معرض تهاجميبنيانكن يافتند؛ همان چيزي كه از آن تحت عنوان«تهاجم فرهنگي» ياد مي كنيم . ماهواره با در هم نورديدن فرهنگ ، باور هاي ديني ، هويت هاي فردي و اجتماعي ، علائق قومي و رواج ارزش هاي جديد در واقع به ابزاري براي اعمال « قدرت » تبديل شد كه دامنه شمول آن باور ، و قلب مخاطبين جهاني اش بود و اينچنين بود كه « تهاجم فرهنگي از طريق ماهواره به قصد تضعيف باورهاي ديني و تعهدات اخلاقي و تشويق بيبند و باري، تضعيف نهاد خانواده و ديگر شئون اجتماعي، سياسي و اقتصادي، دغدغههايي جديد براي انديشمندان اجتماعي جوامع هدف پديد آورد. (گيدنز، 1374: 36)
ايران و شبكههاي ماهواره اي
براي اولين بار تجهيزات ماهواره اي در اواخر سال 1371بود كه وارد خانه هاي مردم ايران شد. در آن زمان گيرندهها داراي سيستم آنالوگ بودند و تنها تعداد محدودي از كانالهاي اروپايي، هندي و عربي براي مردم قابل دريافت بود . نخستين گيرندههاي مجهز به سيستم ديجيتال در سال 1379 از طريق بازارقاچاق وارد كشور شد و از آن پس بود كه مردم توانستند به راحتي صدها شبكه متنوع ماهواره اي را در خانه خود دريافت كنند .در حال حاضر بيش از سي ماهواره، برنامههاي مربوط به بيش از سه هزار شبكه را در كشور منعكس ميكنند واگرچه سياست اصلي دولت در مواجهه با اين پديده رويكرد حذفي است ليكن متوليان رسمي حوزه فرهنگ از نفوذ 71درصدي ماهواره در پايتخت و نفوذ پايين تر در ديگر شهرها سخن به ميان مي آورند ( تابناك،1393) از اينرو اگر چه دولت در كنار « تصويب قانون ممنوعيت بكارگيري تجهيزات دريافت از ماهواره » در سال 1373 و سياست سلبي تلاش نمود تا با بهره گيري از توان صدا و سيما و گسترش عمدتا كمي شبكه ها اقدامي رقابتي در مقابله با پديده ماهواره پيش بگيرد اما به نظر مي رسد آمارها حكايت از عدم موفقيت در اين پروژه دارند و بخصوص نگراني ها از آنجا تشديد مي شود كه در خبرها آمده ؛ در حال حاضر آمريكاييها مشغول نصب 14 ماهواره در ارتفاع پايينتر از 1000 كيلومتر هستند كه پس از آن همه مردم به راحتي ميتوانند با موبايلهايشان شبكههاي ماهواره اي را در كوچه و خيابان دريافت كنند (تابناك ،1393).
شبكه هاي ماهواره اي را بايد در يك مجموعه رسانه اي و شامل تمام شبكه هاي قابل دريافت ، مورد مطالعه قرار داد با اينحال جداً از تأثيرات برنامههاي عمومي شبكه هاي ماهواره اي كه تعدادشان به صدها شبكه به زبان هاي مختلف مي رسد ، نمي توان نقش اساسي شبكههاي فارسيزبان را ناديده انگاشت و به مطالعه موردي آنها نپرداخت . تعداد اين شبكه ها اكنون بيش از صد شبكه است و اگر چه اولين شبكههاي فارسي زبان كه با حمايت مالي آمريكا و اروپا راه اندازي شدند بيشتر به گروهاي سياسي تعلق داشتند، اما دامنه حضور و كاركرد آنها در حال حاضر بسيار متنوع و گسترده شده است . ما در ادامه سعي خواهيم كرد بر اساس يك طبقه بندي محتوايي به مطالعه سريع و اجمالي مهمترين شبكه هاي ماهواره اي فارسي زبان (و در مواردي غير فارسي زبان ) براساس كاركرد و هدفگذاري آنها بپردازيم :
• شبكه هاي خبري - سياسي :
اين شبكه ها همانطور كه از نامشان پيداست عمدتا با رويكرد سياسي به فعاليت مي پردازند . از اهداف مشترك اين شبكه ها مخالفت با نظام جمهوري اسلامي بوده كه در كنار آنها شبكه هاي مروج قوميت گرايي و تجزيه طلبي را نيز مي توان مورد مطالعه قرار داد . مهمترين اين شبكه ها كه با حمايت مالي دولت امريكا و انگليس اداره مي شوند شبكه صداي آمريكا (VOA) و بي بي سي (BBC ) هستند كه البته در كنار مباحث سياسي توجه عميقي هم به مباحث جذاب تفريحي و سرگرمي دارند . به جز اين دو شبكه مي توان از شبكه هاي پارس تا وي ، سيماي آزادي ، كانال وان ، انديشه ، كومله و ... نام برد . شبكه يورو نيوز هم با راه اندازي بخش فارسي حضور فعالي در اين حوزه دارد . به اين شبكه ها مي توان شبكه هاي غير فارسي زبان AZTV متعلق به كشور آذربايجان ،TRT6متعلق به كشور تركيه و شبكه هاي كردزبان آسوسات(عراق ) ، گونز تي وي(آمريكا) ، كالي كردستان (عراق ) ،كومولا تي وي (سوئد)، جماور(كردستان عراق)، كرد وان (فرانسه ) ،كرد ست (عراق ) ، كردستان تي وي(عراق ) ، كي بي سي (سوئد)، زاگرس (عراق) ، تيشك تي وي ( فرانسه )، سپيده (عراق) رجحلت تي وي (سوئد) رج تي وي (دانمارك) پيام (عراق) نوروز تي وي (عراق) و كانال چهار(عراق) را افزود كه عمدتا با اهداف سياسي و رويكرد خبري تحليلي مباحث تجزيه طلبي و قوميت گرايي را در جايگاه « اوپوزوسيون » پيگيري مي كنند .
• شبكه هاي ديني :
بخش قابل توجهي از شبكه هاي ماهواره اي به تبليغ اديان و مذاهب اختصاص دارد . ظاهرا گردانندگان شبكه هاي ماهواره اي دريافته اند كه به راحتي مي توانند از طريق اين شبكه جهاني با مخاطبين و هم كيشان خود ارتباط سازنده تري را برقرار كنند و يا در جذب پيروان جديد موفق تر باشند . بررسي شبكه هاي ديني ماهواره اي نشان دهنده اين نكته است كه در بسياري از موارد شبكه هاي مذهبي دقيقا در جهت ترويج افكار افراطي گام برمي دارند از جمله شبكه هاي متعلق به وهابيت كه از قضابا سودجويي از افراطي گري شبكه هاي موسوم به شيعه ، بطور گسترده اي در جهت تبليغ وهابيت و دامن زدن به دعواهاي فرقه اي گام برمي دارند . بخش مهم ديگري از اين شبكه ها هم به تبليغ آيين مسيحيت و گسترش كليساهاي خانگي اختصاص دارد . برآيند اين برنامه ها مبين وجود شبكه اي بسيار وسيع داراي برنامه ريزي دقيق و هدفمند در داخل و خارج از كشور است (گزارش مانيتورينگ سيما ،46:1390)
مهمترين شبكه هاي ماهواره اي با رويكرد ديني عبارتند از : شبكه شيعي اهل بيت (آمريكا) شبكه شيعي اهل البيت ( عراق ) شبكه شيعي فدك (انگلستان )شبكه شيعي امام حسين تي وي (عراق) شبكه شيعي كربلا(عراق)، شبكه مسيحي محبت (آمريكا) ، شبكه اهل سنت نور تي وي (عربستان) ، شبكه مسيحي نجات تي وي (ارمنستان ) شبكه شيعي زهرا تي وي (تركيه ) شبكه وهابي وصال فارسي (كويت)، شبكه شيعي ولايت تي وي (ايران) ، شبكه شيعي ثامن تي وي ( ايران) شبكه مسيحي ست سون ( آمريكا ) شبكه شيعي سلام تي وي (آمريكا) شبكه اهل سنت كلمه (عربستان ) و .....
• شبكه هاي فيلم ، سرگرمي و خانوادگي :
اين شبكه ها از مهمترين و پرطرفدارترين شبكه هاي ماهواره اي فارسي زبان محسوب مي شوند . مهمترين برنامه هاي اين شبكه ها در حوزه سرگرمي و با مخاطب خانواده طراحي مي شود . از پرطرفدارترين اين شبكه ها عبارت است از : شبكه فارسي وان ، شبكه من و تو ، جم تي وي ، شبكه آي سي سي ، ايران اف ام تي وي ، ايران پي اس تي وي ، ام بي سي پرشين ، مووي وان ، تي وي بيست ، تي وي پرشين وان ، پي ام سي فالميلي ، پرشين فيلم نيو ايران ام ان تي وي و .....
• شبكه هاي موسيقي :
اين شبكه ها نيز طرفداران بسياري را به خود اختصاص مي دهند كه عمده فعاليت آنها به پخش كليپ هاي مختلف از خوانندگان معروف قبل از انقلاب ، خوانندگان زيرزميني داخل كشور ، خوانندگان جوان ايراني و خوانندگان غربي اختصاص دارد . محبوب ترين اين شبكه ها عبارتند از : پي ام سي ميوزيك ، ايران ميوزيك ، ايران بيوتي ، اي بي سي وان ، آوا ميوزيك و ....البته شبكه هاي غير فارسي زبان بسيار مختلفي هم در شبكه هاي ماهواره اي وجود دارد كه بطور تخصصي به پخش كليپ ها و حتي كليپ هاي «پورنو» مي پردازند مثل شبكه 4 ، نكس وان ، پولو ..... و نيز ده ها شبكه موسيقي عرب و ترك .
• شبكه هاي ورزشي :
ورزش اگرچه از جذابيت هاي بسياري برخوردار است اما جالب است كه بدانيم هيچ شبكه فارسي زبان ماهواره اي به طور خاص به موضوع ورزش نمي پردازند با اينحال شبكه هاي ورزشي بسيار معروفي در ماهواره قابل دريافت هستند كه علاقمندان خاص خود را دارد از جمله مجموعه شبكه هاي دبي اسپرت و شبكه هورس (ويژه اسب دواني ) يا شبكه فيشينگ ( ويژه ماهي گيري )
• شبكه هاي تجارت جنسي :
بخش بسيار مهمي از شبكه هاي ماهواره اي بطور خاص به موضوع پورنوگرافي و تجارت جنسي مي پردازند . سواي آن در بخشي از ساعات شبانه روز اكثر شبكه هاي اروپايي نيز بطور ويژه به اين نوع برنامه ها اختصاص دارد كه خود باعث برهم خوردن سلامت اخلاقي شبكه هاي ماهواره اي در معناي عام شده است با اينحال هيچ شبكه فارسي زبان بطور مشخص به اين موضوع اختصاص ندارد اما جالب است كه ده ها شبكه عربي « پورنو » و نيز شبكه معروف اروتيك و حتي شبكه پورنوي سكس ست بطور ثابت و شبانه روزي خط تلفن ويژه ايرانيان داير نموده اند و بطور گسترده اي مخاطبان فارسي زبان را به خود جذب نموده اند . جالب اينكه در اين حوزه زبان فارسي ، هم رده زبان انگليسي و عربي به عنوان زبان بين المللي محسوب مي شود!!!.
• شبكه هاي رسمي دولت ها :
بخش مهمي از كانال هاي ماهواره اي هم به شبكه هاي رسمي دولتي كشورهاي مختلف اختصاص دارد كه هدف آنها انعكاس رسمي اطلاعات و اخبار كشور براي هم وطنان خارج از كشورشان است كه در كنار آن برنامه ها و ديدني هاي كشورشان به رويت بينندگان ساير كشورها نيز مي رسد .همچون شبكه دويچه ووله آلمان ، راي فرانسه ، تي آر تي تركيه ، زد دي اف آلمان و ده ها شبكه اروپايي ، آفريقايي و عرب كه با نام كشور خودشان بر روي شبكه عظيم ماهواره اي حضور دارند .
ماهواره و پيام هاي سلطه :
ديديم برنامه هاي شبكه هاي ماهواره اي به هفت دسته قابل تقسيم هستند و ساير برنامه ها را نيز مي توانيم در هركدام از اين طبقات مورد مطالعه قرار دهيم . شبكه هاي فارسي زبان هم تقريبا در تمام اين طبقه بندي ها جاي دارند اما حال سوال اصلي اين است كه اين شبكه ها كه در ظاهر هركدام اهداف خود را پيگيري مي كنند در واقع چه برنامه ها و پيام هايي را براي مخاطبين خود ارسال مي كنند و از همه مهمتر اين چگونه در خدمت جريان سلطه قرار مي گيرد ؟ به عبارت ديگر محتواي هر برنامه و مخاطبين هرشبكه مشخص است و اگر از شبكه هاي خاص «اوپوزوسيون» نظام بگذريم هركدام از آن شبكه ها برنامه هاي خود را پيگيري مي كنند حال چگونه ممكن است اين برنامه ها در خدمت هدفي فراتر به نام «سلطه» باشد ؟ براي پاسخ به اين سوال اجازه دهيد بحث مان را با مروري بر دو مفهوم مهم يعني « جهاني شدن » و نظريه « هانگتينتون » ادامه دهيم :
• جهاني شدن
خيلي ها « جهاني شدن » را معادل « جهاني سازي » و « غربي سازي » و البته در نهايت « آمريكايي سازي » مي دانند كه خود موضوع جالب و جداگانه اي است و البته تاحد زيادي هم نزديك به حقيقت اما همان طور كه مي دانيم تا كنون نظريه هاي مختلف و بسياري درباره ي جهاني شدن مطرح شده است كه نگرش هاي گوناگوني را در بر مي گيرد.يكي از مهمترين اين نظريه پردازان آنتوني گيدنز است . او جهاني شدن را با تئوري فشردگي زمان و مكان توضيح مي دهد. به عقيده ي گيدنز براي درك جهاني شدن بايد به نحوه ي گسست از جامعه ي سنتي و گذر به جامعه ي مدرن پي برد. گيدنز ابزار چنين دركي را توجه به جايگاه زمان،مكان و فرايند تحول آن ها مي داند (گل محمدي.1389: 48). از نظر گيدنز جهاي شدن حاصل بر هم خوردن نظم سنتي فضا و زمان است كه به واسطه ي جدايي فضا و زمان از مكان پديد مي آيد. اين فضا و زمان جداشده از مكان در گستره اي نامتناهي بايكديگر تركيب و هم آهنگ شده، امكان كنش و روابط اجتماعي را در جامعه اي بسيار بزرگتر فراهم مي كنند. بنابراين گستره ي تاثيرگذاري و تاثيرپذيري اجتماعي هم بسيار فراخ تر شده است، جامعه ي جهاني شكل مي گيرد و جهاني شدن معطوف به انواع پيوند و رابطه ي فرد با اين جامعه ي جهاني است (گل محمدي، همان :51)
گيدنز تحت عنوان «از جاكندگي مناسبات اجتماعي» بيرون آمدن از شكل هاي زندگي، تركيب كردن مجدد آن ها در طول زمان و مكان و همچنين تشكيل مجدد بسترهايي كه بار ديگر اين مناسبات را ايجاد مي كند را توضيح ميدهد . فرآيندهاي« از جا كندگي» و «باز جاگيري»، امروزه در دوره ي تعميق يكپارچگي جهاني، اين اثرات بيشتر از گذشته ظاهر مي شوند (گيدنز،171:1384 )گيدنز همچنين جهاني شدن را داراي پيامدهاي دور و دراز و گاه غير قابل پيش بيني مي داند. او اين نتايج و پيامدها را تحت عنوان مخاطره توضيح مي دهد، مخاطره هاي زيست محيطي، بهداشتي از اين گونه هستند (گيدنز. 1386) يكي از تاثيرات مهم جهاني شدن بر حوزه « فرهنگ » است بدين صورت كه ،فروريزي مرزها و فضاهاي محدود، موجب « برخورد فرهنگ ها » با يكديگر و با« فرهنگ جهاني» مي شود كه در اثر اين برخورد، با فرهنگهاي ديگر مستحيل مي شوند، برخي ديگر موضعي سرسختانه و ستيزآميز نسبت به فرهنگ مهاجم اتخاذ مي كنند. شماري از فرهنگ ها به همزيستي مسالمت آميز تن مي دهند و تعدادي هم گفت و گو و تبادل فرهنگي را گريزناپذير مي دانند.از طرف ديگر درست است كه فرايند جهاني شدن به همگوني و يكدست شدن فرهنگ و تفاوت زدايي و تنوع زدايي مي انجامد، ولي نوع ديگري از همزيستي ها، آميزش ها، تفاو تها وخاص ها را هم پديد مي آورد. (گل محمدي، 1389).
• نظريه هانگتينتون
"ساموئل هانگتينتن" در نظريه ي خود كه به « برخورد تمدن ها» و « بازسازي مجدد نظم جهاني» معروف است، سعي در توضيح جهاني شدن در چهارچوب فرهنگ ها و تمدن ها دارد. هانگتينتن هفت يا هشت حوزه تمدني در جهان تشخيص مي دهد. او اين تمدن ها را به صورت ريشه اي در مفروضات پايه ا ي فلسفي، ارزش هاي پايه، روابط اجتماعي، آداب و رسوم و ديدگاه كلي نسبت به زندگي از هم متمايز(و حتي مخالف) مي بيند. براي هانگتينتن تاريخ بشريت تاريخ تمدن هاست .او معتقد است تمدن ها از1500 پيش از ميلاد تا 1500 بعد از ميلاد به طور گسترده اي تمايل به دوري از هم به لحاظ زماني و مكاني داشتند و هر زمان هم كه اين رابطه برقرار مي شد به صورت برخوردهاي سخت بوده است. هانگتينتن در مرحله ي بعد اين رابطه را همراه با توفق تمدن غرب مي داند (از1500 ميلادي تا پايان جنگ دوم جهاني). مرحله ي سوم را هانگتينتن همراه با افول تمدن غرب و مقاومت هايي در برابر آن مي داند.اين دوره از پايان جنگ دوم تا 1990 به وسيله ي تضاد عقايد به طور خاص بين ايدئولوژي هاي سرمايه داري و كمونيسم قابل ردگيري است اما با فرو ريختن كمونيسم عمده ترين تضادها در جهان پيرامون « مذهب » ، « فرهنگ » و نهايتا « تمدن » مي چرخد. در حالي كه تسلط غرب ادامه دارد هانگتينتن پيش بيني مي كند كه اين تسلط در حال كاهش است. ديگر تمدن ها به طور روز افزوني تمدن غرب را رد مي كنند در حالي كه از دستاوردهاي آن استفاده مي كنند (Ritzer.2010:245) هانگتينتن تاريخ جهاني شدن را در واقع بر حسب رابطه ي تمدن ها كه اغلب آن را به صورت سخت مي بيند توضيح مي دهد . او اين برخوردهاي بين تمدني را در زمان معاصر هم مي بيند. حال غرب با اين نگاه همواره تمدن هاي ديگر را مقابل خود مي بيند و خواسته يا ناخواسته خود را در بطن جرياني مي بيند كه در نهايت بايد به حذف رقيبان بيانجامد نه خودش . غرب با اين باور وارد عرصه شده و چون از ابزار هاي مختلف تكنولوژيك بهره مند است و اساسا اين ابزارها ساخته فكر و انديشه خود او نيز هست در نهايت تلاش مي كند تا با بهره گيري از تمام آن ابزار ها تمدن هاي ديگر را به چالشي فراخواند كه در نهايت به نيستي آنها ختم مي شود .البته اين نظر مخالفان سرسختي دارد و كارشناسان بسياري نيز معتقدند عملا چنين امكاني در جريان جهاني شدن وجود ندارد . كساني كه در اين طيف قرار مي گيرند اصطلاح « فرهنگ جهاني » را براي اشاره به « جهاني شدن فرهنگ » مورد استفده قرار مي دهند و نه براي ايجاد يك فرهنگ واحد و يكپارچه و برداشت اغراق آميزي از فرهنگ اما تلقي از فرهنگ جهاني به عنوان يك فرهنگ پسا مدرن ، بسيار فراتر از پذيرش ناهمگوني ، پاره پارگي،گسستگي و سياليت آن است. (Smith,1990 : Guibernau,1996). به هرحال حتي پيروان اين نظريه هم نمي توانند تاثير فرهنگ هاي مختلف بر يكديگر را در عصر حاضر انكار نمايند و اين براي بسياري از تمدن ها بخصوص جوامعي كه هويت خود را مرهون هويت اسلامي هستند قابل قبول باشد . حال سوال اصلي اين است كه تمدن غرب چگونه از طريق « رسانه هاي نوين » و بخصوص « ماهواره ها » پيام « سلطه » خود را در لباس « فرهنگ » را به جهان اعلام مي دارد ؟
اكنون با بررسي هاي دقيق مي توان گفت جهانيشدن علاوه بر تاثيراتي كه بر حوزههاي سياست , اقتصاد و ديگر ابعاد زندگي داشته ، پيش و بيش از همه در حوزه فرهنگ تاثير خود را نهاده است و گرايش بيشتري در اين راه از خود نشان داده است به طوري كه از آن گاها به عنوان جهانيشدن فرهنگ يا جهانيسازي فرهنگي ياد ميكنند و در اين راه بي اغراق مي توان گفت هيچ چيز بيش از ابتكارها و اختراعهاي علمي و صنعتي بخصوص در حوزه ارتباطات نقش آفريني نكرده است . ويژگيهاي مشتركي كه مي توان براي اين فناوري هاي نوين برشمرد عبارتند از كوچك سازي، شخصي سازي، فشرده سازي، ايجاد ارتباط و استقلالطلبي. اين فناوري هاي نوين نوين حد اقل سه پيامد عمده هم براي جهانيسازي فرهنگ در پي داشته كه عبارتند از:
1- صدور اخبار، اطلاعات، برنامههاي سرگرم كننده و كالاهاي مصرفي از مركز به پيرامون كه توام با آرمانسازي از شيوه زندگي غربي صورت ميگيرد،
2- جذب ملتها به فرهنگ غربي و زبان مشترك و عمومي كه انگليسي است در حالي كه فرهنگها و زبانهاي ديگر به حوزههاي محلي و داخلي محدود شدهاند.
3- تبديل روابط انساني به نمادها و نشانهها و ارتباط سهل و گسترده مردم اقصي نقاط جهان به يكديگر.
يادمان باشد در همين باره "هربرت مكلوهان" كانادايي (1911 ـ 1980)، پيشبيني ميكرد كه بر اثر پيشرفت ارتباطات و گسترش وسايل ارتباط جمعي به ويژه تلويزيون، همه افراد جهان ميتوانند در يك لحظه در معرض تصاوير يكسان قرار گيرند و به اين ترتيب به عقيده "آلوين تافلر" موجب پيدايش ”دهكدهاي جهاني" متشكل از بشر پراكنده در پنج قاره خواهد شد. (تافلر،1376) و اكنون« شبكه هاي ماهواره اي » همين كار را مي كنند .
از بعد فرهنگي، جهاني شدن را بيشتر ناظر بر فشردگي زمان و مكان و پيدايش شرايط جديد براي جامعه جهاني مي دانند . كارشناسان بسياري معتقدند اين بعد از جهاني شدن ، در واقع بر اقتصاد و سياست تفوق دارد و عمده توجه آن بر روي مشكلاتي تمركز دارد كه فرهنگ جهاني با بهره گيري از رسانه هاي جمعي براي هويت هاي ملي و محلي بوجود مي آورد.اين كارشناسان معتقدند؛ رشد فزاينده فناوري وسايل ارتباط جمعي، همچون اينترنت و ماهواره، موجب فشردگي زمان - مكان و نزديكي فرهنگ كشورها شده است و از اين طريق يك فرهنگ مسلط در جهان تشكيل داده است.(ميرمحمدي،1381).از اينرو مي توان گفت در عصر حاضر و با ظهور چهره جديدي از سرمايه داري در عصر امپرياليسم و جهاني شدن، به ابعاد فرهنگي و سياسي ، بيش از استعمار اقتصادي توجه مي شود و اينگونه كشورهاي استعمار گر در جهت خلق فرهنگ هاي جهاني فعاليت ميكند(Johnston ,1985) . به اين ترتيب دور از انتظار نيست كه با بهره گيري از تكنولوژي هاي نوين ارتباطي كه تحت تسلط سرمايه داري اداره مي شود ، توليدات فرهنگي با توليدات كالا يكپارچه شود و يك تسلط جديد فرهنگي از طريق جامعه اطلاع رساني بر زندگي مردم سايه افكند . البته ناگفته نماند كه توليدات فرهنگي در چارچوب شرايط سياسي، اقتصادي و اجتماعي شكل مي گيرد و گسترش مي يابد . روي اين اصل از يك طرف نظام سرمايه داري در زمينه اقتصاد دسترسي به بازارهاي جهاني را مي طلبد اما از طرف ديگر تسخير بازار خود مستلزم تغيير در فرهنگ و باورملتهاي هدف است و از همين جا مفهوم صدور ارزش در توليد و مبادلات فرهنگي شكل مي گيرد . بر همين اساس " آمانوئل و الرشتاين" با عنوان مفهوم ژئوكالچر(Geoculture) فرهنگ را نظام اعتقادي و ايدئولوژيك، اقتصاد جهاني ميداندكه به سراسرجهان انتشار يافته و فرهنگهاي محلي جاي خود را به فرهنگ قدرتهاي امپرياليست غربي داده اند. (والرشتاين،1377) . اينجاست كه واژه صنايع فرهنگي (Cultural Indusrtial) شكل مي گيرد . اين واژه كه بوسيله گروهي از دانشمندان علوم ارتباطات مطرح شده است ناشي از كنترل مستقيم قلمروهاي فرهنگي است كه از طريق نيروهاي اقتصادي ، موفق به حذف مرزهاي موجود ميان شرايط اقتصادي و عوامل فرهنگي گرديده است و ادغام اقتصادو فرهنگ رابه صنايع فرهنگي تعبير نمود ه اند(Ianangus, 1989)
به نظر "وريستن" ارتباطات امروزي جهان در مرحله اي است كه مي تواند فرهنگ سازي كند و با اين نگرش است كه افرادي همچون " دراكر" معتقد هستند كه بدون ترديد اين فرهنگ و ارزشهاي غربي است كه جهانگير خواهد شد . (دراگر، 1375 :86) اين شايد خيلي اغراق آميز باشد با اينحال حقيقتي است كه در قالب تلاش بنگاه هاي ارتباطات بين المللي به چشم مي خورد. رشد حيرت آور فن آوري اطلاعات و قدرت عظيم رسانه هايي همچون ماهواره و اينترنت ، كه نسبت به گذشته، انتشار فرهنگي را به كلي متفاوت نموده و قدرت بلامنازعي را در اختيار غولهاي صنعتي قرار داده اند ، باعث شده تا اين غول هاي رسانه اي به گسترش مرزهاي فرهنگي خود بپردازند و در نتيجه نواحي فرهنگي ديگر كشورها را كم رنگ كرده و فرهنگهاي بومي را در هياهوي فرهنگ مهاجم منفعل سازند . در اين شرايط ارتباط انسان با فرهنگ بومي خود، هر آن سست تر شده است. (نوروزي،140:1381).
اكنون به نظر مي رسد جهاني شدن فرهنگ نه بر از بين بردن ارزش ها و فرهنگ هاي بومي و سنتي بلكه بر ايجاد و گسترش ارزش هاي مشترك انساني جدا از ارزش هاي فرهنگي ملي و سنتي ، اشاره دارد و شكي نيست در جهان كنوني كه افراد تحت تأثير فرهنگ هاي بسياري هستند ، فرهنگي مي تواند تداوم يابد كه پاسخگوي نيازهاي مادي و روحي افراد باشد. اكنون هويت مستلزم نوعي انتخاب است. بنابراين بايد چنان زمينه هاي فرهنگي تقويت هويت خودي را توسعه داد كه افراد دلايل كافي براي انتخاب نمادهاي هويت خودي را داشته باشند (اكسفورد،22:1378).
راهبردهاي « سلطه »در برنامه هاي ماهواره اي
با توجه به آنچه گفتيم تقريبا همه انديشمندان بر اين باورند كه گردانندگان و طراحان برنامههاي شبكههاي ماهواره اي با تلاشي برنامه ريزي شده و سازمان يافته، مباني و اصول اجتماعي، باورها، ارزشها، اخلاقيات و رفتارهاي مورد نظر خود را بر گروه ها و جوامع تحميل ميكنند و ميكوشند با ارايه اطلاعات انبوه به ملت ها در نظام و ارزشهايشان تغيير ايجاد كنند. در اين مسير هدف نهايي اين است كه تصميمگيريها در كشورهاي مورد تهاجم فرهنگي به تأمين اهداف سياسي و اقتصادي كشورهايي منجر شود كه از اين حربه استفاده ميكنند. به عبارت ديگر، مهاجمان فرهنگي ميكوشند با استفاده از برتري اقتصادي، سياسي، نظامي، اجتماعي و فنآوري، از طريق امواج ماهواره اي، به مباني انديشه و رفتار ملت ها هجوم آورند و با تهديد، تضعيف، تحريف و احياناً نفي و طرد آنها، زمينه حاكميت انديشه، ارزشها و رفتارهاي مطلوب خود را فراهم آورند. (كاشاني و وزيري، 1374: 180)صاحبان اقتصاد و رسانه در فرآيند تهاجم فرهنگي تلاش مي كنند تا با بهره گيري از بهترين شيوه هاي رسانه اي پيام هاي آموزشي، تبليغاتي، تفريحي و خبري خود را براي به زانو در آوردن جامعه هدف بهره برداري بكار گيرند . آنها در اين راستا مخاطب را دقيقاً شناسايي مي كنند، و خود را در ذهن او موجه نشان دهند و محتواي پيام را به شكلي هنرمندانه و غير مستقيم در قالب ويژگيهاي رواني و اجتماعياش ارايه مي دهند. (ماندل، 1377: 148 و 149)
مديران و برنامه سازان « شبكه هاي ماهواره اي » در مرحله نخست ميكوشند تا روحيات، خلقيات، باورها و اعتقادات ملت هاي هدف را به دقت شناسايي نموده بر تاريخ، جغرافيا، زبان و ادبيات و آداب و رسوم آن جامعه مسلط شوند. در مرحله بعد، با توجه به شناخت جامعه شناسانه و روانشناسانه اي كه از ملت هدف و نقاط ضعف و قوت آن به دست آورده اند، هويت هاي فردي و اجتماعي او را نشانه رفته ب و از خود بيگانه نمودن آن را در دستور كار قرار ميدهند.امپرياليسم فرهنگي در فرآيند پيچيده برنامههاي ماهوارهاي ويرانسازي هويت ملي و احساس تعهد و تعلق عاطفي نسبت به جامعه را تعقيب ميكند، يعني همان عاملي كه بخشي اصلي از هويت فرد را تشكيل ميدهد و تكيه گاه امنيت اجتماعي استودر اين راه از تمام « قدرت نرم » خود سود مي برد .همچنين ، در راستاي ضربه زدن به هويت ملي، بر تضعيف باورها و اعتقادات مذهبي،ترويج سكولاريسم ، گسترش خرافات و خرافه جلوه دادن اديان الهي ، بي ارزش ساختن ارزشهاي اخلاقي و ترويج بيقيدي، تحقير و تحريف تاريخ، تخريب و نفي هويت، فرهنگ و الگوها و اسوههاي ملي و مذهبي و ترويج شاخصههاي فرهنگي خود نزد ملت هدف تمركز ميكند آنها تلاش مي كنند در خلال برنامههاي ماهواره اي، مردم را از استعدادها و تواناييهاي خودشان نااميد ساخته و آموزههاي ديني را در تعارض با علم و پيشرفت، ناكارآمد جلوه ميدهد. تحميل فرهنگي، آخرين مرحله اين پروژه تهاجمياست كه عمدتاً از طريق همان « برنامه هاي ماهواره اي » و در فضاي ناشي از احساس بيهويتي، بيمعنايي، خلأ و از خود بيگانگي ملت هدف اعمال ميشود.
جمعبندي و راهكارها
بايد توجه داشت كه كنترل و جلوگيري از ورود عوامل تهاجم فرهنگي در جهان بدون مرز امروز و در پرتو فنآوري اطلاعات، دشوار و حتي در بسياري موارد ناممكن است. از اين رو، براي مقابله مؤثر با اين پديده، پيش از هرگونه برخورد سلبي لازم است آماده سازي دروني جامعه، مورد توجه و تأكيد كارگزاران عرصه فرهنگ و رسانههاي داخلي قرار گيرد. تقويت بنياد ارزشها و هنجارها، متبلور ساختن جلوههاي مختلف فرهنگ ملي و اعتقادي و ايجاد مصونيت رواني در آحاد جامعه، امكان رسوخ و رشد فرهنگ مهاجم را محدود ميسازد. جوامع مختلف، در مقابله با تهاجم فرهنگي، الگوهاي خاص خود را به كار ميگيرند.كشور اسلاميما نيز كه از ديرباز آماج تهاجم فرهنگي غرب بوده است، بايد با تدبيرهايي نظام مند و مؤثر، در اين زمينه تجهيز شود. از اين رو، ضروري است به باورهاي مذهبي جوانان به عنوان مهمترين حوزه و هدف تهاجم فرهنگي غرب توجه ويژه صورت گيرد. آسيبشناسي دقيق عرصه فرهنگ و شناخت عوامل زمينهساز بحران هويت و نفوذ فرهنگي بيگانه، يكي از نخستين گامها در اين مسير است. با اين اوصاف به نظر نگارنده بهترين راه مقابله با اينگونه تهديدهاي در حوزه رسانه و بخصوص « شبكه هاي ماهواره اي » توجه به « هشت گام طلايي » ذيل است :
• گام اول : آگاه سازي مسئولان ، مديران و تصميم گيرندگان سياسي ، امنيتي و فرهنگي نسبت به ابعاد اصلي پديده تهاجم فرهنگي به عنوان تلاش غرب براي گسترش سلطه و موضوعي فراتر از آنچه تا كنون به عنوان معلول ها به آن پرداخته شده است.
• گام دوم : تلاش براي آگاه سازي خانواده ها نسبت به ابعاد مختلف تاثيرات رسانه در زندگي و در صدر آنها شبكه هاي ماهواره اي با توليد برنامه هاي اثر بخش از طريق رسانه ملي و برگزاري كلاس هاي توجيهي عمومي در مساجد ، انجمن هاي اولياء و مربيان و جلسات عمومي ادارات .
• گام سوم :گنجاندن درس «سواد رسانه اي» در برنامه درسي متوسطه تا دانشگاه همچون كشورهاي توسعه يافته دنيا با هدف ارتقاي دانش رسانه اي فرزندان و آينده سازان جامعه
• گام چهارم :تلاش جدي رسانه ملي در ارتقاي كيفي برنامه هاي توليدي در كنار رشد كمي و توجه بيش از پيش اين نهاد مهم به نياز هاي واقعي مخاطبين
• گام پنجم :كمك به خانواده ها در ترسيم رژيم رسانه اي مناسب از طريق آموزش هاي گروهي و معرفي برنامه هاي مناسب در سبد رسانه اي خانواده
• گام ششم : بازنگري جدي در قانون «ممنوعيت بكارگيري تجهيزات دريافت ماهواره » كه پس از بيست سال روزآمدي خود را از دست داده و بايد متناسب با پيشرفت تكنولوژي بازنگري گردد .
• گام هفتم : اعتماد عمومي به مردم و پرهيز از برخوردهاي سلبي شديد و اتكاي صرف به اينگونه سياست ها و در عوض اعتماد به درك و شعور جامعه و كمك به آنها در فرآيند خود كنترلي
• گام هشتم : تلاش جدي براي گسترش رسانه هاي فعال هماهنگ با آرمان هاي انقلاب اسلامي در جهت پاسخ سريع به نيازهاي خبري و اطلاعاتي جامعه و كوتاه نمودن دست رسانه ها و خبرگزاري هاي خارجي از فضاي جامعه از طريق خبرگزاري هاي فعال و دقيق ، رسانه ملي ، روزنامه هاي مولد و مولف ، شبكه هاي اجتماعي داخلي و ....
شبكه هاي ماهواره اي در ارتباطي دوسويه با مخاطب، فارغ از ارتباط سنتي شبكه هاي تلويزيوني تك گفتماني، تلاش كردند تا با پخش برنامه هاي جذاب و مطلوب، مخاطبين بسياري را به سوي خود جلب كنند و اكنون اگرچه «شبكه هاي اجتماعي» سكاندار «عصر رسانه هاي نوين» محسوب مي شوند اما همچنان «شبكه هاي ماهواره اي» از جايگاه حائز اهميتي برخوردارند و مديريت برآن از چالش هاي اساسي فراروي بسياري از دولت ها محسوب مي شود. شبكه عظيم برنامه هاي ماهواره اي با سرعتي شگرف و بي اعتنا به مرزهاي سنتي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و حقوقي، مجموعه اي نوين از چالشها و فرصتها را فراروي جوامع قرار دادند اما آنچه اهميتي ويژه يافت ، انفعال و سردرگمي بسياري از جوامع در رد يا قبول اين امواج بي امان رسانه اي بود. در اين ميان آنچه قبل از همه مورد تهديد قرار گرفت اگرچه مقوله « فرهنگ » بود اما اين جريان عملا به مباني فرهنگي خلاصه نشد و به جهت پيوستگي موضوع «امنيت» به مولفه هاي متعددي همچون فرهنگ ، سياست ، اقتصاد و .... به سرعت در بسياري از جوامع به موضوعي امنيتي تبديل شد كه در آن تمدن صادر كننده امواج به تدريج و به شكلي نرم استيلاي سياسي و سلطه نوين خود را بر ديگر كشور ها تسري مي بخشيد . اگرچه در ظاهر و از منظر بسياري از كارشناسان همچنان از جمله متأثرترين حوزهها در تندباد توسعه ارتباطاتي امروز، تنها مقوله « فرهنگ» و «اخلاق» است كه حتي اگر اين رويكرد را بپذيريم بايد آن را حاصل جايگاه رفيع فرهنگ در ملاحظات «امنيت ملي» كشورها جستجو كنيم . از اينرو بسياري از انديشمندان و محققان علوم اجتماعي، فرهنگي و سياسي جوامع ، به ويژه كشورهاي در حال توسعه بر آن شدند تا ضمن مطالعه و بررسي عميق و موشكافانه تاثيرات امواج جهاني ماهواره بر شالوده فرهنگ، نقاط آسيب پذير و تهديدهاي موجود از اين رهگذر را بشناسند و تدبيرها و راهكارهاي سازندهاي را پيشنهاد كنند.
در ايران نيز سالهاست كه انديشمندان و كارشناسان مختلف هريك از منظر خود به اين مهم پرداخته اند . دولت نيز در اين حوزه دست به اقداماتي زده كه شايد يكي از مهمترين آنها را بايد در دوره مجلس پنجم و تصويب« قانون ممنوعيت بكارگيري تجهيزات دريافت ماهواره» جستجو كرد كه خود قانوني قابل نقد و عملا ناكارآمد محسوب مي شود و بررسي وضعيت فعلي جامعه نيز به خودي خود مي تواند بيانگر اين ناكارآمدي باشد . ما در اين نوشتار به دنبال رابطه بين « برنامه هاي ناهواره اي » در مقياس جهاني با مخاطب ايراني ، موضوع « فرهنگ » و « جريان سلطه » هستيم .
بيان مساله :
امـروزه وسـايـل ارتـبـاط جمعى در تمامى كشورها نقش مهمّى را در زمـيـنه هاى مختلف از جمله سياسى، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگى ايفا مى كنند. اهميّت رسانه هاى گروهى به جهت گسترش اطلاعات تا حدى است كه دانـشـمـنـدان در تقسيم بندى مراحل تاريخى تمدن بشر، دوره خاصي را به زمان ظهور آن اختصاص داده اند. آلوين تافلر تـمـدن بـشـرى را بـه سـه مـرحـله تـقـسـيـم مـى كـنـد كـه شامل مرحله كشاورزى ، مرحله صنعتى و مرحله فراصنعتى يا عصر ارتباطات و اطلاعات است . او معتقد است در عـصـر فراصنعتى ، قدرت در دست كسانى است كه شبكه هاى ارتباطى و اطلاعاتى را در اختيار خود دارند (تافلر، 1390: 11-24).
فـنـّاورى مـاهـواره اى يـكـى از بـزرگ ترين دستاوردهاى علمى و مهندسى انسان پس از انقلاب صـنـعـتـى است كه مـوجـب ظهور تـوانـمـنـدى گسترده اي در ارتـباطات جهاني شده است . كـاربـردهـاى گـسترده اين پديده و تأثير بسيار عميقش بر پيشرفت هاى امروز جامعه انسانى، انكارناپذير است با اين وجود موضوع ماهواره به جهت كاركردهاي متنوعش در قالب پخش جهاني برنامه هاي تلويزيوني ، در چند دهه اخير به موضوعى جـهـانـى و بـسـيـار مـهـم تـبـديـل شـده اسـت كـه شـنـاخـت كـاربـردهـا و مسائل مربوط به آن قابل چشم پوشى نيست. برخى پژوهشگران دانش ارتباطات با توجّه بـه كـاربردهاى متنوع و اغلب زيانبار و تهديد كننده برنامه هاى ارسالى از ماهواره، اين پديده را ابزارى كـارآمـد براى تهاجم به تماميت كشورهاى جهان دانسته اند. از اينرو امروزه موضوع ماهواره ، به مبحث مهم و چالش برانگيزي در ميان دولت ها تبديل شده كه جامعه اسلامي ما هم از آن خرج نيست . بررسي ها نشان مي دهد در اكثر موارد ، كشورهاي مختلف ماهواره را تنها از منظر يك ابزار تهديد آميز فرهنگي مورد بررسي قرار داده اند . در مواردي نيز موضوع كاركرد سياسي و حتي اخلاقي در ميان دولت ها برجسته شده است حال آنكه اگر به دقت بررسي كنيم برآيند مسير هركدام از تهديدهاي فوق در نهايت به سوي نقطه اي ديگر متمركز مي شود كه آن گسترش « سلطه غرب » بر جهان در ادامه فرآيند « جهاني شدن » است . اين وجه از كاركرد ماهواره متاسفانه در اكثر كشورها چندان مورد توجه قرار نگرفته از اينرو اقدامات متقابل ، اكثرا تك بعدي و غيركارآمد بوده است . نبايد فراموش كنيم محصولات فرهنگي امروز به سرعت از بسترهاي محلي خود رها و جهاني مي شوند و چه بسا فرهنگ جهاني هرچه باشد صرفا حامل هويت فرهنگي ، جغرافيايي يا ملي خاصي نخواهد بود (Tomlinson,1999:28) و تركيبي باشد از فرهنگي خودساخته ، حاصل رسانه و اينگونه است كه مي بينيم درطي اين فرآيند جهاني شدن ، انسان فارغ از قيد و بندهاي سنت و طبيعت ، داراي آزادي و استقلال عمل چشمگيري است كه بايد در فضاي اجتماعي بسيار پهناور ، دنيا و هويت خود را بسازد(Giddens,1994:7 )
ما در اين نوشتار به دنبال پاسخ به اين سوال اساسي هستيم كه شبكه هاي ماهواره اي چگونه به عنوان ابزار سلطه همه جانبه غرب بر ديگر كشورهاي جهان عمل مي كنند ؟ و به دنبال اثبات اين فرضيه هستيم كه شبكه هاي ماهواره اي در راستاي اهداف امپرياليسم رسانه اي غرب از طريق تغيير در ارزشها ، هنجارهاو آداب و رسوم و يكسان سازي هويت هاي ديني ، فرهنگي و قومي در ابعادي جهاني تلاش مي كنند تا نظام سلطه خود را در سطح جهان گسترش دهند .
چارچوب نظري
بهره گيري از « نظريه امپرياليسم رسانه اي» و كاربست مقوله « رسانه » در فرآيند تسلط سياسي، اصلي ترين مبناي نظري مقاله حاضر را شكل مي دهد. نگرش ما به تاثيرات شبكه هاي ماهواره اي ـ به طور خاص اثر گذاري آن بر مولفه هاي ديني، قومي و فرهنگي ـ سلبي و تهديد محور خواهد بود لذا، ضمن اداي احترام به نظر انديشمنداني كه با تأكيد بر جنبههاي مثبت ارتباطات و رسانه ها بر گسترش مباني فرهنگ ساز شبكه هاي ماهواره اي در جامعه تاكيد دارند ، تمركز ما بيشتر معطوف به آثار منفي و مخربي است كه وسايل ارتباطاتي چون ماهواره ميتوانند در ابعاد مختلف هويتي يك جامعه ايجاد كنند. بديهي است توجه به كاركردهاي منفي هرگز به معناي ناديده گرفتن رهآوردهاي مثبت و سازنده اينگونه ابزارها نيست .
بسياري از كارشناسان وصاحبنظران معتقدند امروزه اطلاعات، گرانبهاترين چيز براي همه است .تا آنجا كه برخي به صراحت مي گويند « اطلاعات قدرت است » (ناي ، 1389: 37) با اطلاعات و كنترل آن ميتوان به همه چيز دست يافت. با توجه به ارتباط جدا نشدني اطلاعات وتكنولوژي هاي رسانه برخي نظريهپردازان ارتباطات بيان مي كنند ؛ امروز جهان در دست كسي است كه رسانهها را در اختيار دارد. بهدليل قدرت و سلطه رسانهها و حجم بالاي انتقال فرهنگي رسانهها بهويژه رسانههاي مدرن، برخي از نويسندگان چون "گيدنز " ، همچنان « امپرياليسم فرهنگي » را در چارچوب تبيين رسانهاي آن ارائه ميكنند. ايشان ميگويد: «موقعيت برتر كشورهاي صنعتي و بيش از همه ايالات متحده آمريكا در توليد و گسترش رسانهها سبب شده است كه بسياري از محققان از امپرياليسم رسانهاي سخن بگويند.»(گيدنز ، 1377: 586) نكته مهم اينكه پيروان اين ديدگاه ، « پديده جهاني شدن » را نيز بهمثابه شكلي از «امريكايي شدن»كه براي دولت ايالات متحده و منافع شركتهاي خصوصي آن سودمند است دانسته وآنرا با «امپرياليسم فرهنگي» ملازم ميداند.(گريفيتس،1388: 99) و با توجه به قدرت رسانه اي غرب واستفاده غرب از رسانه براي يكپارچه سازي فرهنگي وبخصوص اثر پذيري مخاطبان جهاني از توليدات فرهنگي ورسانه اي معتقدند نوع جديدي از استعمار شكل گرفته كه در آن موضوع فرهنگ وابزار رسانه از شاخصه هاي اصلي محسوب مي شوند والبته هدف آن سلطه اقتصادي وسياسي است . به گفته آنتوني اسميت، يكي از محققان برجسته رسانههاي همگاني: تهديد استقلال كشورها از سوي ارتباطات الكترونيكي جديد در اواخر قرن بيستم ميتواند از استعمار در گذشته خطرناكتر باشد. رسانههاي جديد بيش از ديگر تكنولوژيهاي پيشين غرب از قدرت و نفوذ عميق به دورن فرهنگ دريافتكننده برخوردارند. نتيجه اين امر ميتواند ويرانگري پايانناپذير و تشديد تناقضهاي اجتماعي در جوامع در حال توسعه امروز باشد.(گيدنز ، 1377 : 587)
نظريه امپرياليسم رسانه اي بر اين نكته تاكيد دارد كه كشور هاي كوچك هويت خود را با توجه به القايي كه از طرف رسانه هاي كشور هاي بزرگ صورت مي پذيرد از دست مي دهند .اين وضعيت درست شبيه به اين است كه در يك جامعه فروشگاه هاي كوچك به خاطر تاسيس فروشگاه هاي زنجيره اي بزرگ آرام آرام رونق اقتصادي خود را از دست مي دهند وانحصار بازار به دست فروشگاه هاي بزرگ مي افتد .حال زماني كه شركت هاي بزرگ رسانه اي در صدد غلبه بررسانه هاي كوچك هستند رسانه هاي كوچك توسط آنها بلعيده مي شوند و حتي بعضي معتقدند كه امپرياليسم رسانه اي منجر به ايجاد سوگيري در ارائه اطلاعات ونادرستي ارائه اخبار مي شود(Crystal.2007:200)
نظريه امپرياليسم رسانه اي بيان مي دارد وقتي كشور هاي جهان اول به ويژه آمريكا فرآورده هاي فرهنگي خود را به بقيه جهان وبويژه جهان سوم صادر مي كنند فرهنگ وهنر بومي همه مردم وهمه عامه در معرض خطر وتهديد قرار مي گيرد وفرآورده هاي خارجي جايگزين آنها مي شود.اين ايده منجر به نوعي يكسان سازي در اشكال هنري در جهان مي شود.علاوه براين صنايع فرهنگي بطور روز افزوني در دست تعداد اندكي از غولهاي رسانه اي قرار مي گيردكه صرفا به دنبال كسب پول ودرآمد هستند (2001.Harman) در منطق امپرياليسم رسانه اي بيش از هر چيز به نگراني هايي در خصوص يكسان سازي جهان توسط فرهنگ غربي وبطور مشخص آمريكا توجه مي شود ودر حالتي شديدتر اين رويكرد معتقد است كه سلطه جهان در اشكال فرهنگي هدفي آشكار براي دولت ملت ها يا شركت هايي است كه فرهنگ صادر مي كنند ( الكساندر،1385)
پيروان اين نظريه بيش از هرچيز به اهميت ونقش رسانه ها در مديريت جهان مي انديشند واز آنجا كه قدرت مطلق رسانه اي در جهان امروز در دست غرب ( بطور مشخص كشور آمريكا ) نهفته است سعي در برجسته تر نشان دادن خطر جهاني شدن فرهنگ آمريكايي ونابودي خرده فرهنگها وحتي فرهنگ هاي كهن ديكر ممالك دارند اما اين ديدگاه براساس سه پيش فرض است كه شكل مي گيرد در واقع اين سه را بايد اركان ومفروضات اصلي نظريه امپرياليسم رسانه اي بدانيم :
1- در محتواي توليدات هاي رسانه اي ومحصولات فرهنگي غربي پيام هايي خاص وعمدتا با مفاهيم آمريكايي وجوددارد
2- اكثر مخاطبان مي توانند اين پيام نهفته يا آشكاردر اين برنامه ها را دريافت نمايند
3- اين پيام در ميان مخاطبان كشورهاي مختلف تقريبا بطور يكسان دريافت مي شود
اين موضوع يعني تاثير رسانه ها از موضوعات مناقشه برانگيز و مورد اختلاف ميان پژوهشگران است كه سير تحولات آن از اثرگذاري هاي قطعي تا اثرگذاري هاي مقطعي و محدود بر مخاطبان تغيير يافته ، با اينحال در دهه هاي اخير كارشناسان بر اثرگذاري هاي مشروط و در عين حال قوي سانه ها بر مخاطبان تاكيد دارند .از اينرو لازم است براي پيشبرد بحث از برخي نظريات در حوزه تاثير رسانه نيز كمك بگيريم .
يكي از نظريه هاي مهم در اين حوزه « نظريه كاشت » است كه توسط "جورج گربنر" در سال 1960 ارائه شد . او معتقد است مخاطبان در دريافت پيام هاي رسانه اي به خصوص تلويزيون مانند زمين مستعدي هستند كه مي توان هرچه را خواست در آن كاشت و پرورش داد . بنابراين ، معنا توسط رسانه ها توليد مي شود و مخاطبان با پذيرش چنين معناهايي به همديگر نزديكتر مي شوند (بهرامي كميل،25:1388) كانون تمركز « نظريه كاشت » بر بررسي تاثير تصوير تصوير سازي تلويزيون از واقعيت بر فهم مخاطبان از واقعيت قرار دارد (ويمر و دومينيك، 712:1384) « نظريه كاشت » يا « اشاعه » براي ارائه الگويي از تحليل تبيين شده است تا نشان دهنده تاثير بلند مدت رسانه هايي باشد كه اساسا در سطح برداشت اجتماعي عمل مي كنند (گونتر،310:1384) و« سبكه هاي ماهواره اي » يكي از مهمترين اين رسانه هاست .
نظريه مهم ديگر در اين حوزه كه ما را در باور و تاييذ « نظريه امپرياليسم رسانه اي » ياري مي كند « نظريه برجسته سازي » است . مطابق اين نظريه رسانه ها با اهميت دادن و برجسته كردن برخي اخبار و موضوعات آن ها را در دستور كار جامعه قرار مي دهند و با وزن بخشيدن به آنها نيروهاي جامعه را به آنم مشغول مي كنند (بهرامي كميل ،22:1388) بنابر اين نظريه ، محتواي رسانه ها درك عموم مردم را از ميزان اهميت موضوع تحت تاثير قرار مي دهند . به ديگر سخن به موجب اين نظريه اهميت موضوع از نظر مردم تابع ميزان اهميتي است كه رسانه ها به آن موضوع مي دهند (دهقان ،8:1378) « برجسته سازي » امروزه از مهمترين تاكتيك هاي جنگ نرم محسوب مي شود كه براي اولين بار توسط روزنامه نگاري به نام "والتر لپمن" به كار برده شد (محمدي سيف ،64:1392)
در انتها بايد به نظريه مهم « معنا در بازنمايي رسانه اي » اشاره كنيم . طبق نظر "استوارت هال" هويت فرهنگي در چهار چوب بازنمايي شكل مي گيرد (عاملي ،1385) باز نمايي بخشي اساسي از فرآيندي است كه به توليد معنا و مبادله آن ميان اعضاي يك فرهنگ مي پردازد و شامل استفاده از زبان ، نشانه ها و تصويرها مي شود كه بازنمايي را پديد مي آورد (Hall&Jhally.2007:15) به اين ترتيب جهان جهاني است كه در آن رسانه هاي جمعي نقش مهم و اساسي در چگونگي ادراك ما و جهانمان ايفا مي كنند . اين جهان جهان تصاوير است . تصاويري كه اغلب بطور خودآگاه هويت و جايگاه افراد را دستكاري و به نوعي بازنمايي مي كند. اكنون ديگر چيزي كه انسان از آن برداشت مي كند يك «تصوير» ساده نيست بلكه يك «تصور»است (Mollo,1974:109)
رسانه ، فرهنگ ، امپرياليسم
توسعه فنآوري اطلاعات و رسانههاي جمعي در قرن بيستم ، بيش از همه ، فرهنگ جوامع را تحت تأثير قرار داد. با عبور رسانه هاي جهاني از مرز ها و ورود به درون خانه ها ، عناصر سازنده فرهنگ ، اعم از ارزشها و هنجارها ، آداب و رسوم و حتي زبان ملتها ، در تأثير و تأثري فزاينده با يكديگر قرار گرفتند. اين امر به ورود مفهوميجديد در ادبيات سياسي ، فرهنگي و اقتصادي جهاني در دهه 1960 بخصوص پس از پايان جنگ سرد انجاميد كه به «جهاني شدن» موسوم گشت .تحول در عرصه « فرهنگ » در عصر « جهاني شدن » با چنان سرعتي به پيش رفت كه برخي تحليلگران با ابراز نگراني از فروكاهيدن فرهنگ به كالايي بي ارزش ، متذكر شدند فرهنگ غرب در حال تبديل شدن به تنها تأمين كننده سوخت موتور جهاني شدن شده است . آنها معتقد بودند به تدريج ، نقش فرهنگ هاي بومي در سطحي جهاني در حال نابودي است و پيش بيني مي شد ادامه اين روند با تاثير بر روابط بين الملل ، در نهايت استقلال رفتاري مجموعههاي ملي را تا حد زيادي كاهش داده و در مقابل ، مجموعههاي فراملي در سطحي جهاني رشد كنند . در اين حوزه ، لوازم ارتباط جمعي مانند « ماهوارهها » نقش انكار ناپذيري البته در كنار « اينترنت » و « شبكه هاي اجتماعي » ايفاء مي كنند و به وضوح مي توان ديد در مواردي غولهاي ارتباطي به شكلي عجيب بر تصميمگيريهاي بينالمللي و ملي اثر ميگذارند. بنابراين ، دور از انتظار نيست كه فرهنگهاي ضعيف و بدون پشتوانه در برابر اثرگذاري فرهنگهاي جهانگستر به مدد رسانه ها ، بي پناه و دستخوش دگرگوني شوند.در اين فرآيند « دگرگوني فرهنگي » ، اجزاي گوناگون يك فرهنگ با گذشت زمان ، دچار تغيير ، تعديل يا حتي فروپاشي ميشوند.
اين مهم از همان ابتدا مورد توجه رهبران سياسي ساير كشورها قرار گرفت بطوريكه به عنوان مثال براي نخستين مرتبه، "يورهوك كنن"، رييس جمهوري وقت فنلاند در گردهمآيي كارشناسان ارتباطي يونسكو در دانشگاه "تامپر" فنلاند در سال 1971 در سخنراني خود با انتقاد از وضعيت ارتباطي نامطلوب بين كشورهاي غربي و ديگر كشورها گفت:كارشناساني كه در اينجا اجتماع كردهاند، در بررسيهاي خود نشان دادهاند كشورهاي غربي و ديگر ممالك در حال توسعه در زمينه اطلاعات، تحت تأثير شديد صادرات ممالك صنعتي غربي بهويژه قدرتهاي بزرگ قرار دارند، به گونهاي كه ميتوان وضعيت حاكم در سطح بينالمللي را «امپرياليسم خبري» توصيف كرد (قوام، 1382: 7)
در فضاي آكادميك نيز ، انديشمنداني نظير "هربرت شيلر" و "آلن ولز" با طرح نظريه «امپرياليسم فرهنگي» عنوان كردند كه احاطه رسانه اي كشورهاي جهان سوم به وسيله قدرتهاي غربي، به تحميل فرهنگ مسلط و از ميان رفتن فرهنگ ملل زير سلطه ميانجامد.افزون بر اين، انديشمنداني نظير "آنتونيو نگري"، و "مايكلهارت"، در اثر معروف خود عنوان كردند گونه جديدي از حاكميت يا امپراتوري جديد كه تا حدود زيادي بر پايه ارزشهاي آمريكايي قرار دارد، تكوين يافته است . مهمترين ابزار اين امپراتوري براي استيلا نيز شبكههاي ارتباطي به ويژه «ماهواره» و «اينترنت» به عنوان عاليترين نمونه است. (كاكاوند، 1380(در اين راستا و طبق نظريه امپرياليسم رسانه اي،موقعيت برتر دولتهاي صنعتي و بيش از همه، ايالات متحده امريكا در توليد گسترش رسانهها موجب پيدايش يك امپراتوري فرهنگي و از بين رفتن استقلال فرهنگي دولتهاي ضعيف ميشود. "شيلر"، كاركرد «امپرياليسم رسانه اي» را «دستكاري در مغزها و قلبها» ميداند و "يورگنهابرماس" آن را «تحميل نيازهاي اجتماعي« ارزيابي ميكند.( شريعتي و رازاني ،1390)
امپرياليسم فرهنگي در كنار امپرياليسم رسانه اي ميكوشد با توسل به ابزارهاي رسانه اي، با تخريب و تقبيح ارزشها و آرمانهاي مورد احترام جوامع هدف هنگام ترويج و تبليغ جذابيتهاي فرهنگي خود و پنهان ساختن جنبههاي منفي، ناپسند و ناعادلانه آن، به نفوذ، اثرگذاري و تسلط هرچه بيشتر بر ساختارهاي سياسي و اقتصادي آن جوامع دست يابد. آنچه باعنوان اشاعه شيوه زندگي آمريكايي در برنامه سياست خارجي ايالات متحده تعقيب ميشود، در اين راستا قابلارزيابي است. (كاكاوند ،1380)
ماهواره، تهاجم فرهنگي و دولت ها
آگاهي از اين رويكرد ابزارهاي نوين ارتباطي يعني «شبكه هاي ماهواره اي» دولت ها را مجبور به عكس العمل هاي متفاوتي كرد . شبكه هاي ماهواره اي با توجه به جذابيت هاي فراوان برنامه ها ، سهولت در دسترسي و كاربردوهزينه پايين تهيه آن از همان ابتداي پيدايش يعني اواسط دهه 1980 به سرعت به همهگيرترين وسايل ارتباطاتي در جهان تبديل شد و ناگزير دولت ها را به جهت گيريهايي متفاوت سوق داد. در يك تقسيم بندي واقع بينانه مي توان گفت در نهايت هريك از دولت ها در مقاطع مختلف زماني يكي از رويكردهاي ذيل را اتخاذ نمودند و حتي در رويكرد خود تغيير ايجاد كردند :
1- دولتهايي كه نه تنها نصب آنتنهاي ماهواره اي را مجاز دانستند، بلكه تسهيلاتي نيز براي دريافت اين برنامهها براي مردم فراهم آوردند.
2- دولت هايي كه مانعي براي گسترش ديش هاي ماهواره ايجاد نكردند، اما ماليات و عوارضي براي آن در نظر گرفتند.
3- دولت هايي كه در نهايت استفاده از برنامههاي ماهواره اي را مجاز دانستند اما خود را ملزم به توليد محصولات رقابتي نمودند .
4- دولت هايي كه از همان ابتدا با ايجاد محدوديتهاي قانوني مانع ورود ماهواره به خانه هاي مردم شدند و فورا به راه حلهاي رقابتي براي جلب رضايت شهروندان خود انديشيدند.
5- كشورهايي كه با تمام امكانات سخت افزاري و نرم افزاري خود تنها تلاش نمودند تا در دريافت برنامه هاي ماهواره اي از سوي شهروندان محدوديت ايجاد كنند.
6- كشورهايي كه بي تفاوت به موضوع هيچ تصميم رسمي و قانوني مشخصي در مقابل اين پديده نگرفته و اقدام رقابتي نيز به عمل نياوردند.
اگرچه هريك از دولت ها موضع گيري متفاوتي را در سياست خود طراحي كردند اما در نهايت نتيجه براي همه آنها يكسان بود ؛ نفوذ بنيان هاي فرهنگي ، ارزش ها و باورهاي مورد نظر مالكان شبكه هاي ماهواره اي به درون مرزها .! بخصوص آنكه اولا امكان جلوگيري كامل ورود برنامه هاي ماهواره اي به خانه ها وجود نداشت و در ثاني امكان رقابت با غول هاي رسانه اي غربي يا همان آمريكايي در عمل براي هيچ كشوري ميسر نشد واينچنين بود كه ملتهاي بزرگ به ويژه ممالك داراي تمدنهايي كهن و ايدئولوژيهايي بزگ جهاني، خود را در معرض تهاجميبنيانكن يافتند؛ همان چيزي كه از آن تحت عنوان«تهاجم فرهنگي» ياد مي كنيم . ماهواره با در هم نورديدن فرهنگ ، باور هاي ديني ، هويت هاي فردي و اجتماعي ، علائق قومي و رواج ارزش هاي جديد در واقع به ابزاري براي اعمال « قدرت » تبديل شد كه دامنه شمول آن باور ، و قلب مخاطبين جهاني اش بود و اينچنين بود كه « تهاجم فرهنگي از طريق ماهواره به قصد تضعيف باورهاي ديني و تعهدات اخلاقي و تشويق بيبند و باري، تضعيف نهاد خانواده و ديگر شئون اجتماعي، سياسي و اقتصادي، دغدغههايي جديد براي انديشمندان اجتماعي جوامع هدف پديد آورد. (گيدنز، 1374: 36)
ايران و شبكههاي ماهواره اي
براي اولين بار تجهيزات ماهواره اي در اواخر سال 1371بود كه وارد خانه هاي مردم ايران شد. در آن زمان گيرندهها داراي سيستم آنالوگ بودند و تنها تعداد محدودي از كانالهاي اروپايي، هندي و عربي براي مردم قابل دريافت بود . نخستين گيرندههاي مجهز به سيستم ديجيتال در سال 1379 از طريق بازارقاچاق وارد كشور شد و از آن پس بود كه مردم توانستند به راحتي صدها شبكه متنوع ماهواره اي را در خانه خود دريافت كنند .در حال حاضر بيش از سي ماهواره، برنامههاي مربوط به بيش از سه هزار شبكه را در كشور منعكس ميكنند واگرچه سياست اصلي دولت در مواجهه با اين پديده رويكرد حذفي است ليكن متوليان رسمي حوزه فرهنگ از نفوذ 71درصدي ماهواره در پايتخت و نفوذ پايين تر در ديگر شهرها سخن به ميان مي آورند ( تابناك،1393) از اينرو اگر چه دولت در كنار « تصويب قانون ممنوعيت بكارگيري تجهيزات دريافت از ماهواره » در سال 1373 و سياست سلبي تلاش نمود تا با بهره گيري از توان صدا و سيما و گسترش عمدتا كمي شبكه ها اقدامي رقابتي در مقابله با پديده ماهواره پيش بگيرد اما به نظر مي رسد آمارها حكايت از عدم موفقيت در اين پروژه دارند و بخصوص نگراني ها از آنجا تشديد مي شود كه در خبرها آمده ؛ در حال حاضر آمريكاييها مشغول نصب 14 ماهواره در ارتفاع پايينتر از 1000 كيلومتر هستند كه پس از آن همه مردم به راحتي ميتوانند با موبايلهايشان شبكههاي ماهواره اي را در كوچه و خيابان دريافت كنند (تابناك ،1393).
شبكه هاي ماهواره اي را بايد در يك مجموعه رسانه اي و شامل تمام شبكه هاي قابل دريافت ، مورد مطالعه قرار داد با اينحال جداً از تأثيرات برنامههاي عمومي شبكه هاي ماهواره اي كه تعدادشان به صدها شبكه به زبان هاي مختلف مي رسد ، نمي توان نقش اساسي شبكههاي فارسيزبان را ناديده انگاشت و به مطالعه موردي آنها نپرداخت . تعداد اين شبكه ها اكنون بيش از صد شبكه است و اگر چه اولين شبكههاي فارسي زبان كه با حمايت مالي آمريكا و اروپا راه اندازي شدند بيشتر به گروهاي سياسي تعلق داشتند، اما دامنه حضور و كاركرد آنها در حال حاضر بسيار متنوع و گسترده شده است . ما در ادامه سعي خواهيم كرد بر اساس يك طبقه بندي محتوايي به مطالعه سريع و اجمالي مهمترين شبكه هاي ماهواره اي فارسي زبان (و در مواردي غير فارسي زبان ) براساس كاركرد و هدفگذاري آنها بپردازيم :
• شبكه هاي خبري - سياسي :
اين شبكه ها همانطور كه از نامشان پيداست عمدتا با رويكرد سياسي به فعاليت مي پردازند . از اهداف مشترك اين شبكه ها مخالفت با نظام جمهوري اسلامي بوده كه در كنار آنها شبكه هاي مروج قوميت گرايي و تجزيه طلبي را نيز مي توان مورد مطالعه قرار داد . مهمترين اين شبكه ها كه با حمايت مالي دولت امريكا و انگليس اداره مي شوند شبكه صداي آمريكا (VOA) و بي بي سي (BBC ) هستند كه البته در كنار مباحث سياسي توجه عميقي هم به مباحث جذاب تفريحي و سرگرمي دارند . به جز اين دو شبكه مي توان از شبكه هاي پارس تا وي ، سيماي آزادي ، كانال وان ، انديشه ، كومله و ... نام برد . شبكه يورو نيوز هم با راه اندازي بخش فارسي حضور فعالي در اين حوزه دارد . به اين شبكه ها مي توان شبكه هاي غير فارسي زبان AZTV متعلق به كشور آذربايجان ،TRT6متعلق به كشور تركيه و شبكه هاي كردزبان آسوسات(عراق ) ، گونز تي وي(آمريكا) ، كالي كردستان (عراق ) ،كومولا تي وي (سوئد)، جماور(كردستان عراق)، كرد وان (فرانسه ) ،كرد ست (عراق ) ، كردستان تي وي(عراق ) ، كي بي سي (سوئد)، زاگرس (عراق) ، تيشك تي وي ( فرانسه )، سپيده (عراق) رجحلت تي وي (سوئد) رج تي وي (دانمارك) پيام (عراق) نوروز تي وي (عراق) و كانال چهار(عراق) را افزود كه عمدتا با اهداف سياسي و رويكرد خبري تحليلي مباحث تجزيه طلبي و قوميت گرايي را در جايگاه « اوپوزوسيون » پيگيري مي كنند .
• شبكه هاي ديني :
بخش قابل توجهي از شبكه هاي ماهواره اي به تبليغ اديان و مذاهب اختصاص دارد . ظاهرا گردانندگان شبكه هاي ماهواره اي دريافته اند كه به راحتي مي توانند از طريق اين شبكه جهاني با مخاطبين و هم كيشان خود ارتباط سازنده تري را برقرار كنند و يا در جذب پيروان جديد موفق تر باشند . بررسي شبكه هاي ديني ماهواره اي نشان دهنده اين نكته است كه در بسياري از موارد شبكه هاي مذهبي دقيقا در جهت ترويج افكار افراطي گام برمي دارند از جمله شبكه هاي متعلق به وهابيت كه از قضابا سودجويي از افراطي گري شبكه هاي موسوم به شيعه ، بطور گسترده اي در جهت تبليغ وهابيت و دامن زدن به دعواهاي فرقه اي گام برمي دارند . بخش مهم ديگري از اين شبكه ها هم به تبليغ آيين مسيحيت و گسترش كليساهاي خانگي اختصاص دارد . برآيند اين برنامه ها مبين وجود شبكه اي بسيار وسيع داراي برنامه ريزي دقيق و هدفمند در داخل و خارج از كشور است (گزارش مانيتورينگ سيما ،46:1390)
مهمترين شبكه هاي ماهواره اي با رويكرد ديني عبارتند از : شبكه شيعي اهل بيت (آمريكا) شبكه شيعي اهل البيت ( عراق ) شبكه شيعي فدك (انگلستان )شبكه شيعي امام حسين تي وي (عراق) شبكه شيعي كربلا(عراق)، شبكه مسيحي محبت (آمريكا) ، شبكه اهل سنت نور تي وي (عربستان) ، شبكه مسيحي نجات تي وي (ارمنستان ) شبكه شيعي زهرا تي وي (تركيه ) شبكه وهابي وصال فارسي (كويت)، شبكه شيعي ولايت تي وي (ايران) ، شبكه شيعي ثامن تي وي ( ايران) شبكه مسيحي ست سون ( آمريكا ) شبكه شيعي سلام تي وي (آمريكا) شبكه اهل سنت كلمه (عربستان ) و .....
• شبكه هاي فيلم ، سرگرمي و خانوادگي :
اين شبكه ها از مهمترين و پرطرفدارترين شبكه هاي ماهواره اي فارسي زبان محسوب مي شوند . مهمترين برنامه هاي اين شبكه ها در حوزه سرگرمي و با مخاطب خانواده طراحي مي شود . از پرطرفدارترين اين شبكه ها عبارت است از : شبكه فارسي وان ، شبكه من و تو ، جم تي وي ، شبكه آي سي سي ، ايران اف ام تي وي ، ايران پي اس تي وي ، ام بي سي پرشين ، مووي وان ، تي وي بيست ، تي وي پرشين وان ، پي ام سي فالميلي ، پرشين فيلم نيو ايران ام ان تي وي و .....
• شبكه هاي موسيقي :
اين شبكه ها نيز طرفداران بسياري را به خود اختصاص مي دهند كه عمده فعاليت آنها به پخش كليپ هاي مختلف از خوانندگان معروف قبل از انقلاب ، خوانندگان زيرزميني داخل كشور ، خوانندگان جوان ايراني و خوانندگان غربي اختصاص دارد . محبوب ترين اين شبكه ها عبارتند از : پي ام سي ميوزيك ، ايران ميوزيك ، ايران بيوتي ، اي بي سي وان ، آوا ميوزيك و ....البته شبكه هاي غير فارسي زبان بسيار مختلفي هم در شبكه هاي ماهواره اي وجود دارد كه بطور تخصصي به پخش كليپ ها و حتي كليپ هاي «پورنو» مي پردازند مثل شبكه 4 ، نكس وان ، پولو ..... و نيز ده ها شبكه موسيقي عرب و ترك .
• شبكه هاي ورزشي :
ورزش اگرچه از جذابيت هاي بسياري برخوردار است اما جالب است كه بدانيم هيچ شبكه فارسي زبان ماهواره اي به طور خاص به موضوع ورزش نمي پردازند با اينحال شبكه هاي ورزشي بسيار معروفي در ماهواره قابل دريافت هستند كه علاقمندان خاص خود را دارد از جمله مجموعه شبكه هاي دبي اسپرت و شبكه هورس (ويژه اسب دواني ) يا شبكه فيشينگ ( ويژه ماهي گيري )
• شبكه هاي تجارت جنسي :
بخش بسيار مهمي از شبكه هاي ماهواره اي بطور خاص به موضوع پورنوگرافي و تجارت جنسي مي پردازند . سواي آن در بخشي از ساعات شبانه روز اكثر شبكه هاي اروپايي نيز بطور ويژه به اين نوع برنامه ها اختصاص دارد كه خود باعث برهم خوردن سلامت اخلاقي شبكه هاي ماهواره اي در معناي عام شده است با اينحال هيچ شبكه فارسي زبان بطور مشخص به اين موضوع اختصاص ندارد اما جالب است كه ده ها شبكه عربي « پورنو » و نيز شبكه معروف اروتيك و حتي شبكه پورنوي سكس ست بطور ثابت و شبانه روزي خط تلفن ويژه ايرانيان داير نموده اند و بطور گسترده اي مخاطبان فارسي زبان را به خود جذب نموده اند . جالب اينكه در اين حوزه زبان فارسي ، هم رده زبان انگليسي و عربي به عنوان زبان بين المللي محسوب مي شود!!!.
• شبكه هاي رسمي دولت ها :
بخش مهمي از كانال هاي ماهواره اي هم به شبكه هاي رسمي دولتي كشورهاي مختلف اختصاص دارد كه هدف آنها انعكاس رسمي اطلاعات و اخبار كشور براي هم وطنان خارج از كشورشان است كه در كنار آن برنامه ها و ديدني هاي كشورشان به رويت بينندگان ساير كشورها نيز مي رسد .همچون شبكه دويچه ووله آلمان ، راي فرانسه ، تي آر تي تركيه ، زد دي اف آلمان و ده ها شبكه اروپايي ، آفريقايي و عرب كه با نام كشور خودشان بر روي شبكه عظيم ماهواره اي حضور دارند .
ماهواره و پيام هاي سلطه :
ديديم برنامه هاي شبكه هاي ماهواره اي به هفت دسته قابل تقسيم هستند و ساير برنامه ها را نيز مي توانيم در هركدام از اين طبقات مورد مطالعه قرار دهيم . شبكه هاي فارسي زبان هم تقريبا در تمام اين طبقه بندي ها جاي دارند اما حال سوال اصلي اين است كه اين شبكه ها كه در ظاهر هركدام اهداف خود را پيگيري مي كنند در واقع چه برنامه ها و پيام هايي را براي مخاطبين خود ارسال مي كنند و از همه مهمتر اين چگونه در خدمت جريان سلطه قرار مي گيرد ؟ به عبارت ديگر محتواي هر برنامه و مخاطبين هرشبكه مشخص است و اگر از شبكه هاي خاص «اوپوزوسيون» نظام بگذريم هركدام از آن شبكه ها برنامه هاي خود را پيگيري مي كنند حال چگونه ممكن است اين برنامه ها در خدمت هدفي فراتر به نام «سلطه» باشد ؟ براي پاسخ به اين سوال اجازه دهيد بحث مان را با مروري بر دو مفهوم مهم يعني « جهاني شدن » و نظريه « هانگتينتون » ادامه دهيم :
• جهاني شدن
خيلي ها « جهاني شدن » را معادل « جهاني سازي » و « غربي سازي » و البته در نهايت « آمريكايي سازي » مي دانند كه خود موضوع جالب و جداگانه اي است و البته تاحد زيادي هم نزديك به حقيقت اما همان طور كه مي دانيم تا كنون نظريه هاي مختلف و بسياري درباره ي جهاني شدن مطرح شده است كه نگرش هاي گوناگوني را در بر مي گيرد.يكي از مهمترين اين نظريه پردازان آنتوني گيدنز است . او جهاني شدن را با تئوري فشردگي زمان و مكان توضيح مي دهد. به عقيده ي گيدنز براي درك جهاني شدن بايد به نحوه ي گسست از جامعه ي سنتي و گذر به جامعه ي مدرن پي برد. گيدنز ابزار چنين دركي را توجه به جايگاه زمان،مكان و فرايند تحول آن ها مي داند (گل محمدي.1389: 48). از نظر گيدنز جهاي شدن حاصل بر هم خوردن نظم سنتي فضا و زمان است كه به واسطه ي جدايي فضا و زمان از مكان پديد مي آيد. اين فضا و زمان جداشده از مكان در گستره اي نامتناهي بايكديگر تركيب و هم آهنگ شده، امكان كنش و روابط اجتماعي را در جامعه اي بسيار بزرگتر فراهم مي كنند. بنابراين گستره ي تاثيرگذاري و تاثيرپذيري اجتماعي هم بسيار فراخ تر شده است، جامعه ي جهاني شكل مي گيرد و جهاني شدن معطوف به انواع پيوند و رابطه ي فرد با اين جامعه ي جهاني است (گل محمدي، همان :51)
گيدنز تحت عنوان «از جاكندگي مناسبات اجتماعي» بيرون آمدن از شكل هاي زندگي، تركيب كردن مجدد آن ها در طول زمان و مكان و همچنين تشكيل مجدد بسترهايي كه بار ديگر اين مناسبات را ايجاد مي كند را توضيح ميدهد . فرآيندهاي« از جا كندگي» و «باز جاگيري»، امروزه در دوره ي تعميق يكپارچگي جهاني، اين اثرات بيشتر از گذشته ظاهر مي شوند (گيدنز،171:1384 )گيدنز همچنين جهاني شدن را داراي پيامدهاي دور و دراز و گاه غير قابل پيش بيني مي داند. او اين نتايج و پيامدها را تحت عنوان مخاطره توضيح مي دهد، مخاطره هاي زيست محيطي، بهداشتي از اين گونه هستند (گيدنز. 1386) يكي از تاثيرات مهم جهاني شدن بر حوزه « فرهنگ » است بدين صورت كه ،فروريزي مرزها و فضاهاي محدود، موجب « برخورد فرهنگ ها » با يكديگر و با« فرهنگ جهاني» مي شود كه در اثر اين برخورد، با فرهنگهاي ديگر مستحيل مي شوند، برخي ديگر موضعي سرسختانه و ستيزآميز نسبت به فرهنگ مهاجم اتخاذ مي كنند. شماري از فرهنگ ها به همزيستي مسالمت آميز تن مي دهند و تعدادي هم گفت و گو و تبادل فرهنگي را گريزناپذير مي دانند.از طرف ديگر درست است كه فرايند جهاني شدن به همگوني و يكدست شدن فرهنگ و تفاوت زدايي و تنوع زدايي مي انجامد، ولي نوع ديگري از همزيستي ها، آميزش ها، تفاو تها وخاص ها را هم پديد مي آورد. (گل محمدي، 1389).
• نظريه هانگتينتون
"ساموئل هانگتينتن" در نظريه ي خود كه به « برخورد تمدن ها» و « بازسازي مجدد نظم جهاني» معروف است، سعي در توضيح جهاني شدن در چهارچوب فرهنگ ها و تمدن ها دارد. هانگتينتن هفت يا هشت حوزه تمدني در جهان تشخيص مي دهد. او اين تمدن ها را به صورت ريشه اي در مفروضات پايه ا ي فلسفي، ارزش هاي پايه، روابط اجتماعي، آداب و رسوم و ديدگاه كلي نسبت به زندگي از هم متمايز(و حتي مخالف) مي بيند. براي هانگتينتن تاريخ بشريت تاريخ تمدن هاست .او معتقد است تمدن ها از1500 پيش از ميلاد تا 1500 بعد از ميلاد به طور گسترده اي تمايل به دوري از هم به لحاظ زماني و مكاني داشتند و هر زمان هم كه اين رابطه برقرار مي شد به صورت برخوردهاي سخت بوده است. هانگتينتن در مرحله ي بعد اين رابطه را همراه با توفق تمدن غرب مي داند (از1500 ميلادي تا پايان جنگ دوم جهاني). مرحله ي سوم را هانگتينتن همراه با افول تمدن غرب و مقاومت هايي در برابر آن مي داند.اين دوره از پايان جنگ دوم تا 1990 به وسيله ي تضاد عقايد به طور خاص بين ايدئولوژي هاي سرمايه داري و كمونيسم قابل ردگيري است اما با فرو ريختن كمونيسم عمده ترين تضادها در جهان پيرامون « مذهب » ، « فرهنگ » و نهايتا « تمدن » مي چرخد. در حالي كه تسلط غرب ادامه دارد هانگتينتن پيش بيني مي كند كه اين تسلط در حال كاهش است. ديگر تمدن ها به طور روز افزوني تمدن غرب را رد مي كنند در حالي كه از دستاوردهاي آن استفاده مي كنند (Ritzer.2010:245) هانگتينتن تاريخ جهاني شدن را در واقع بر حسب رابطه ي تمدن ها كه اغلب آن را به صورت سخت مي بيند توضيح مي دهد . او اين برخوردهاي بين تمدني را در زمان معاصر هم مي بيند. حال غرب با اين نگاه همواره تمدن هاي ديگر را مقابل خود مي بيند و خواسته يا ناخواسته خود را در بطن جرياني مي بيند كه در نهايت بايد به حذف رقيبان بيانجامد نه خودش . غرب با اين باور وارد عرصه شده و چون از ابزار هاي مختلف تكنولوژيك بهره مند است و اساسا اين ابزارها ساخته فكر و انديشه خود او نيز هست در نهايت تلاش مي كند تا با بهره گيري از تمام آن ابزار ها تمدن هاي ديگر را به چالشي فراخواند كه در نهايت به نيستي آنها ختم مي شود .البته اين نظر مخالفان سرسختي دارد و كارشناسان بسياري نيز معتقدند عملا چنين امكاني در جريان جهاني شدن وجود ندارد . كساني كه در اين طيف قرار مي گيرند اصطلاح « فرهنگ جهاني » را براي اشاره به « جهاني شدن فرهنگ » مورد استفده قرار مي دهند و نه براي ايجاد يك فرهنگ واحد و يكپارچه و برداشت اغراق آميزي از فرهنگ اما تلقي از فرهنگ جهاني به عنوان يك فرهنگ پسا مدرن ، بسيار فراتر از پذيرش ناهمگوني ، پاره پارگي،گسستگي و سياليت آن است. (Smith,1990 : Guibernau,1996). به هرحال حتي پيروان اين نظريه هم نمي توانند تاثير فرهنگ هاي مختلف بر يكديگر را در عصر حاضر انكار نمايند و اين براي بسياري از تمدن ها بخصوص جوامعي كه هويت خود را مرهون هويت اسلامي هستند قابل قبول باشد . حال سوال اصلي اين است كه تمدن غرب چگونه از طريق « رسانه هاي نوين » و بخصوص « ماهواره ها » پيام « سلطه » خود را در لباس « فرهنگ » را به جهان اعلام مي دارد ؟
اكنون با بررسي هاي دقيق مي توان گفت جهانيشدن علاوه بر تاثيراتي كه بر حوزههاي سياست , اقتصاد و ديگر ابعاد زندگي داشته ، پيش و بيش از همه در حوزه فرهنگ تاثير خود را نهاده است و گرايش بيشتري در اين راه از خود نشان داده است به طوري كه از آن گاها به عنوان جهانيشدن فرهنگ يا جهانيسازي فرهنگي ياد ميكنند و در اين راه بي اغراق مي توان گفت هيچ چيز بيش از ابتكارها و اختراعهاي علمي و صنعتي بخصوص در حوزه ارتباطات نقش آفريني نكرده است . ويژگيهاي مشتركي كه مي توان براي اين فناوري هاي نوين برشمرد عبارتند از كوچك سازي، شخصي سازي، فشرده سازي، ايجاد ارتباط و استقلالطلبي. اين فناوري هاي نوين نوين حد اقل سه پيامد عمده هم براي جهانيسازي فرهنگ در پي داشته كه عبارتند از:
1- صدور اخبار، اطلاعات، برنامههاي سرگرم كننده و كالاهاي مصرفي از مركز به پيرامون كه توام با آرمانسازي از شيوه زندگي غربي صورت ميگيرد،
2- جذب ملتها به فرهنگ غربي و زبان مشترك و عمومي كه انگليسي است در حالي كه فرهنگها و زبانهاي ديگر به حوزههاي محلي و داخلي محدود شدهاند.
3- تبديل روابط انساني به نمادها و نشانهها و ارتباط سهل و گسترده مردم اقصي نقاط جهان به يكديگر.
يادمان باشد در همين باره "هربرت مكلوهان" كانادايي (1911 ـ 1980)، پيشبيني ميكرد كه بر اثر پيشرفت ارتباطات و گسترش وسايل ارتباط جمعي به ويژه تلويزيون، همه افراد جهان ميتوانند در يك لحظه در معرض تصاوير يكسان قرار گيرند و به اين ترتيب به عقيده "آلوين تافلر" موجب پيدايش ”دهكدهاي جهاني" متشكل از بشر پراكنده در پنج قاره خواهد شد. (تافلر،1376) و اكنون« شبكه هاي ماهواره اي » همين كار را مي كنند .
از بعد فرهنگي، جهاني شدن را بيشتر ناظر بر فشردگي زمان و مكان و پيدايش شرايط جديد براي جامعه جهاني مي دانند . كارشناسان بسياري معتقدند اين بعد از جهاني شدن ، در واقع بر اقتصاد و سياست تفوق دارد و عمده توجه آن بر روي مشكلاتي تمركز دارد كه فرهنگ جهاني با بهره گيري از رسانه هاي جمعي براي هويت هاي ملي و محلي بوجود مي آورد.اين كارشناسان معتقدند؛ رشد فزاينده فناوري وسايل ارتباط جمعي، همچون اينترنت و ماهواره، موجب فشردگي زمان - مكان و نزديكي فرهنگ كشورها شده است و از اين طريق يك فرهنگ مسلط در جهان تشكيل داده است.(ميرمحمدي،1381).از اينرو مي توان گفت در عصر حاضر و با ظهور چهره جديدي از سرمايه داري در عصر امپرياليسم و جهاني شدن، به ابعاد فرهنگي و سياسي ، بيش از استعمار اقتصادي توجه مي شود و اينگونه كشورهاي استعمار گر در جهت خلق فرهنگ هاي جهاني فعاليت ميكند(Johnston ,1985) . به اين ترتيب دور از انتظار نيست كه با بهره گيري از تكنولوژي هاي نوين ارتباطي كه تحت تسلط سرمايه داري اداره مي شود ، توليدات فرهنگي با توليدات كالا يكپارچه شود و يك تسلط جديد فرهنگي از طريق جامعه اطلاع رساني بر زندگي مردم سايه افكند . البته ناگفته نماند كه توليدات فرهنگي در چارچوب شرايط سياسي، اقتصادي و اجتماعي شكل مي گيرد و گسترش مي يابد . روي اين اصل از يك طرف نظام سرمايه داري در زمينه اقتصاد دسترسي به بازارهاي جهاني را مي طلبد اما از طرف ديگر تسخير بازار خود مستلزم تغيير در فرهنگ و باورملتهاي هدف است و از همين جا مفهوم صدور ارزش در توليد و مبادلات فرهنگي شكل مي گيرد . بر همين اساس " آمانوئل و الرشتاين" با عنوان مفهوم ژئوكالچر(Geoculture) فرهنگ را نظام اعتقادي و ايدئولوژيك، اقتصاد جهاني ميداندكه به سراسرجهان انتشار يافته و فرهنگهاي محلي جاي خود را به فرهنگ قدرتهاي امپرياليست غربي داده اند. (والرشتاين،1377) . اينجاست كه واژه صنايع فرهنگي (Cultural Indusrtial) شكل مي گيرد . اين واژه كه بوسيله گروهي از دانشمندان علوم ارتباطات مطرح شده است ناشي از كنترل مستقيم قلمروهاي فرهنگي است كه از طريق نيروهاي اقتصادي ، موفق به حذف مرزهاي موجود ميان شرايط اقتصادي و عوامل فرهنگي گرديده است و ادغام اقتصادو فرهنگ رابه صنايع فرهنگي تعبير نمود ه اند(Ianangus, 1989)
به نظر "وريستن" ارتباطات امروزي جهان در مرحله اي است كه مي تواند فرهنگ سازي كند و با اين نگرش است كه افرادي همچون " دراكر" معتقد هستند كه بدون ترديد اين فرهنگ و ارزشهاي غربي است كه جهانگير خواهد شد . (دراگر، 1375 :86) اين شايد خيلي اغراق آميز باشد با اينحال حقيقتي است كه در قالب تلاش بنگاه هاي ارتباطات بين المللي به چشم مي خورد. رشد حيرت آور فن آوري اطلاعات و قدرت عظيم رسانه هايي همچون ماهواره و اينترنت ، كه نسبت به گذشته، انتشار فرهنگي را به كلي متفاوت نموده و قدرت بلامنازعي را در اختيار غولهاي صنعتي قرار داده اند ، باعث شده تا اين غول هاي رسانه اي به گسترش مرزهاي فرهنگي خود بپردازند و در نتيجه نواحي فرهنگي ديگر كشورها را كم رنگ كرده و فرهنگهاي بومي را در هياهوي فرهنگ مهاجم منفعل سازند . در اين شرايط ارتباط انسان با فرهنگ بومي خود، هر آن سست تر شده است. (نوروزي،140:1381).
اكنون به نظر مي رسد جهاني شدن فرهنگ نه بر از بين بردن ارزش ها و فرهنگ هاي بومي و سنتي بلكه بر ايجاد و گسترش ارزش هاي مشترك انساني جدا از ارزش هاي فرهنگي ملي و سنتي ، اشاره دارد و شكي نيست در جهان كنوني كه افراد تحت تأثير فرهنگ هاي بسياري هستند ، فرهنگي مي تواند تداوم يابد كه پاسخگوي نيازهاي مادي و روحي افراد باشد. اكنون هويت مستلزم نوعي انتخاب است. بنابراين بايد چنان زمينه هاي فرهنگي تقويت هويت خودي را توسعه داد كه افراد دلايل كافي براي انتخاب نمادهاي هويت خودي را داشته باشند (اكسفورد،22:1378).
راهبردهاي « سلطه »در برنامه هاي ماهواره اي
با توجه به آنچه گفتيم تقريبا همه انديشمندان بر اين باورند كه گردانندگان و طراحان برنامههاي شبكههاي ماهواره اي با تلاشي برنامه ريزي شده و سازمان يافته، مباني و اصول اجتماعي، باورها، ارزشها، اخلاقيات و رفتارهاي مورد نظر خود را بر گروه ها و جوامع تحميل ميكنند و ميكوشند با ارايه اطلاعات انبوه به ملت ها در نظام و ارزشهايشان تغيير ايجاد كنند. در اين مسير هدف نهايي اين است كه تصميمگيريها در كشورهاي مورد تهاجم فرهنگي به تأمين اهداف سياسي و اقتصادي كشورهايي منجر شود كه از اين حربه استفاده ميكنند. به عبارت ديگر، مهاجمان فرهنگي ميكوشند با استفاده از برتري اقتصادي، سياسي، نظامي، اجتماعي و فنآوري، از طريق امواج ماهواره اي، به مباني انديشه و رفتار ملت ها هجوم آورند و با تهديد، تضعيف، تحريف و احياناً نفي و طرد آنها، زمينه حاكميت انديشه، ارزشها و رفتارهاي مطلوب خود را فراهم آورند. (كاشاني و وزيري، 1374: 180)صاحبان اقتصاد و رسانه در فرآيند تهاجم فرهنگي تلاش مي كنند تا با بهره گيري از بهترين شيوه هاي رسانه اي پيام هاي آموزشي، تبليغاتي، تفريحي و خبري خود را براي به زانو در آوردن جامعه هدف بهره برداري بكار گيرند . آنها در اين راستا مخاطب را دقيقاً شناسايي مي كنند، و خود را در ذهن او موجه نشان دهند و محتواي پيام را به شكلي هنرمندانه و غير مستقيم در قالب ويژگيهاي رواني و اجتماعياش ارايه مي دهند. (ماندل، 1377: 148 و 149)
مديران و برنامه سازان « شبكه هاي ماهواره اي » در مرحله نخست ميكوشند تا روحيات، خلقيات، باورها و اعتقادات ملت هاي هدف را به دقت شناسايي نموده بر تاريخ، جغرافيا، زبان و ادبيات و آداب و رسوم آن جامعه مسلط شوند. در مرحله بعد، با توجه به شناخت جامعه شناسانه و روانشناسانه اي كه از ملت هدف و نقاط ضعف و قوت آن به دست آورده اند، هويت هاي فردي و اجتماعي او را نشانه رفته ب و از خود بيگانه نمودن آن را در دستور كار قرار ميدهند.امپرياليسم فرهنگي در فرآيند پيچيده برنامههاي ماهوارهاي ويرانسازي هويت ملي و احساس تعهد و تعلق عاطفي نسبت به جامعه را تعقيب ميكند، يعني همان عاملي كه بخشي اصلي از هويت فرد را تشكيل ميدهد و تكيه گاه امنيت اجتماعي استودر اين راه از تمام « قدرت نرم » خود سود مي برد .همچنين ، در راستاي ضربه زدن به هويت ملي، بر تضعيف باورها و اعتقادات مذهبي،ترويج سكولاريسم ، گسترش خرافات و خرافه جلوه دادن اديان الهي ، بي ارزش ساختن ارزشهاي اخلاقي و ترويج بيقيدي، تحقير و تحريف تاريخ، تخريب و نفي هويت، فرهنگ و الگوها و اسوههاي ملي و مذهبي و ترويج شاخصههاي فرهنگي خود نزد ملت هدف تمركز ميكند آنها تلاش مي كنند در خلال برنامههاي ماهواره اي، مردم را از استعدادها و تواناييهاي خودشان نااميد ساخته و آموزههاي ديني را در تعارض با علم و پيشرفت، ناكارآمد جلوه ميدهد. تحميل فرهنگي، آخرين مرحله اين پروژه تهاجمياست كه عمدتاً از طريق همان « برنامه هاي ماهواره اي » و در فضاي ناشي از احساس بيهويتي، بيمعنايي، خلأ و از خود بيگانگي ملت هدف اعمال ميشود.
جمعبندي و راهكارها
بايد توجه داشت كه كنترل و جلوگيري از ورود عوامل تهاجم فرهنگي در جهان بدون مرز امروز و در پرتو فنآوري اطلاعات، دشوار و حتي در بسياري موارد ناممكن است. از اين رو، براي مقابله مؤثر با اين پديده، پيش از هرگونه برخورد سلبي لازم است آماده سازي دروني جامعه، مورد توجه و تأكيد كارگزاران عرصه فرهنگ و رسانههاي داخلي قرار گيرد. تقويت بنياد ارزشها و هنجارها، متبلور ساختن جلوههاي مختلف فرهنگ ملي و اعتقادي و ايجاد مصونيت رواني در آحاد جامعه، امكان رسوخ و رشد فرهنگ مهاجم را محدود ميسازد. جوامع مختلف، در مقابله با تهاجم فرهنگي، الگوهاي خاص خود را به كار ميگيرند.كشور اسلاميما نيز كه از ديرباز آماج تهاجم فرهنگي غرب بوده است، بايد با تدبيرهايي نظام مند و مؤثر، در اين زمينه تجهيز شود. از اين رو، ضروري است به باورهاي مذهبي جوانان به عنوان مهمترين حوزه و هدف تهاجم فرهنگي غرب توجه ويژه صورت گيرد. آسيبشناسي دقيق عرصه فرهنگ و شناخت عوامل زمينهساز بحران هويت و نفوذ فرهنگي بيگانه، يكي از نخستين گامها در اين مسير است. با اين اوصاف به نظر نگارنده بهترين راه مقابله با اينگونه تهديدهاي در حوزه رسانه و بخصوص « شبكه هاي ماهواره اي » توجه به « هشت گام طلايي » ذيل است :
• گام اول : آگاه سازي مسئولان ، مديران و تصميم گيرندگان سياسي ، امنيتي و فرهنگي نسبت به ابعاد اصلي پديده تهاجم فرهنگي به عنوان تلاش غرب براي گسترش سلطه و موضوعي فراتر از آنچه تا كنون به عنوان معلول ها به آن پرداخته شده است.
• گام دوم : تلاش براي آگاه سازي خانواده ها نسبت به ابعاد مختلف تاثيرات رسانه در زندگي و در صدر آنها شبكه هاي ماهواره اي با توليد برنامه هاي اثر بخش از طريق رسانه ملي و برگزاري كلاس هاي توجيهي عمومي در مساجد ، انجمن هاي اولياء و مربيان و جلسات عمومي ادارات .
• گام سوم :گنجاندن درس «سواد رسانه اي» در برنامه درسي متوسطه تا دانشگاه همچون كشورهاي توسعه يافته دنيا با هدف ارتقاي دانش رسانه اي فرزندان و آينده سازان جامعه
• گام چهارم :تلاش جدي رسانه ملي در ارتقاي كيفي برنامه هاي توليدي در كنار رشد كمي و توجه بيش از پيش اين نهاد مهم به نياز هاي واقعي مخاطبين
• گام پنجم :كمك به خانواده ها در ترسيم رژيم رسانه اي مناسب از طريق آموزش هاي گروهي و معرفي برنامه هاي مناسب در سبد رسانه اي خانواده
• گام ششم : بازنگري جدي در قانون «ممنوعيت بكارگيري تجهيزات دريافت ماهواره » كه پس از بيست سال روزآمدي خود را از دست داده و بايد متناسب با پيشرفت تكنولوژي بازنگري گردد .
• گام هفتم : اعتماد عمومي به مردم و پرهيز از برخوردهاي سلبي شديد و اتكاي صرف به اينگونه سياست ها و در عوض اعتماد به درك و شعور جامعه و كمك به آنها در فرآيند خود كنترلي
• گام هشتم : تلاش جدي براي گسترش رسانه هاي فعال هماهنگ با آرمان هاي انقلاب اسلامي در جهت پاسخ سريع به نيازهاي خبري و اطلاعاتي جامعه و كوتاه نمودن دست رسانه ها و خبرگزاري هاي خارجي از فضاي جامعه از طريق خبرگزاري هاي فعال و دقيق ، رسانه ملي ، روزنامه هاي مولد و مولف ، شبكه هاي اجتماعي داخلي و ....
کپی لینک کوتاه خبر:
نظر دهید